🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بخارم کن!

(ثبت: 209039) اسفند 28, 1397 

هوای آسمان شهر سنگین است
نفس ها تنگ و دل ها خون و لب ها بسته در هر شاخه ی نسرین
“زمستانی” که مرگ آگین…
بهارانی که بی سنبُل،
زمین گیر است
صدای بلبلانِ مستِ او
در ناله ی مرغانِ شبگیر است
خروشان کن مرا ای رود!
پریشان کن مرا در خوشه های زردِ اندوهی که می بخشند جای زندگی، مرگ ُ
در این نیمه شب ِ طوفانیِ پر وحشتِ کابوس وارِ تلخ
که دخترهای پروین در گریز از رقص با صیاد
میانِ آسمان، آسوده می گردند؛
مرا چون چشمه جوشان کن
که داغِ لاله را در فصل فصلِ خاک برخیزم
و خوابِ ناز را در شوخ چشمِ نرگسانِ مست
به پرهای شکسته در رهِ پرواز، آویزم
و عطرِ سوسنِ آزاده را بر شامه ها ریزم
بخارم کن!
بمیرانم
ببارانم
که بغضِ ابر ها در سینه سنگین است:
دوباره باغ ها از شوقِ پای رهگذاران، شاد خواهد شد ؟!
و دشتِ تشنه در یک خوابِ شیرین است:
دوباره کوه ها آکنده از فریادِ یک فرهاد خواهد شد؟!
که در این روزگارِ سخت و دهشت زا
غمِ نان و دلِ خون، جای این رویای رنگین است
هوای آسمان شهر سنگین است …

بیست و ششم اسفند ماه نود و هفت

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا