🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بختِ شوم

(ثبت: 208196) اسفند 9, 1397 

 

از بختِ شومِ پیر
پیروزِ کارزار
خم کرده پشت خویش

دنیا سیاه شد!

در چشم های او
پیکانِ تیزِ شرم
در دست های او
یالِ یلِ دلیر

عمرش تباه شد…

آشفته و پریش
دشنه زنان به خویش
جام دوا چه سود؟

سهراب…مرده است!

سیراب گشته خاک
از جام شوکران
سهراب بی گناه،
این تیر خورده است…

می پیچد او ز درد
آن تیغ آخرین،
آن کارگرترین

بر قلب او نشست

رُستم، یَلِ یلان
افسانه ی جهان
جز خویش درزمین

پشتش که می شکست؟

سر داده سوی کوه،
از خویش در گریز

در دشت در به در

اما دریغ و درد
در زیر پای اوست:

هر سنگ، یک پسر
هر سنگ، یک پسر …

 

* خون، راه، عشق(فریبا نوری، 1393)

 

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اسفند 9, 1397

    سلام خانم‌نوری

    چقدر لطیف و بدیع
    لذت بردم‌

    در پناه خدا 🌿👏🌿

  2. اکبر رشنو

    اسفند 9, 1397

    سلام
    و
    درودها
    عالی و نغز سروده ای در کار بردی نو از
    تلمیح
    و ارزنده و در خور

    و حاصلی در ذهنم پیچید
    از ماست که بر ماست
    و دستمریزاد و
    🌸🍃🌸🍃🌸🍃

  3. عظیمه ایرانپور

    اسفند 12, 1397

    رُستم، یَلِ یلان
    افسانه ی جهان
    جز خویش درزمین

    پشتش که می شکست؟

    درود بر شما
    عالی بود🌷👏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا