🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بعد تو

(ثبت: 230627) مرداد 28, 1399 

 

بعد تو باران به چشمانم حسادت می کند

لاله از خون دلش بر من روایت می کند

بعد تو تاریک گشته آسمان کوچه ها

بوف کوری صبحدم بر من جسارت می کند

بعد تو ایمان از این خانه به یغما رفته است

چون که شیطان نا امیدی را حکایت می کند

بعد تو رنگین کمان بی رنگ شد از اشک و آه

خنده ی تلخی به لب هایم اهانت می کند

بعد تو خون جگر خوردن برایم عادت است

مرگ با این مرد تنها هم رفاقت می کند

بعد تو سیلی سخت باد بی تاثیر شد

قلب سخت مردمان فکر لطافت می کند

بعد تو اسطوره های شعر بی معنا شدند

دیو شب شهنامه خوانی را تلاوت می کند

بعد تو آب از سر قحطی دگر بگذشته است

فکر کن مرداب هم دارد سخاوت می کند !!

بعد تو با هر ” نوا ” بی خواب شد چشمان من

خواب هم بر پلک من فکر قناعت می کند

” حسن مرادیان ”

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    مرداد 28, 1399

    سلام و درود

    غزل زیبایی ست

    در پناا خدا 🌿👏👏👏🌿

    • حسن مرادیان

      مرداد 28, 1399

      درود استاد بزرگوار
      سپاس از حضورتان🙏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا