🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 روز آخر

(ثبت: 231042) شهریور 7, 1399 
روز آخر

 

روز آخر کودکان تشنه

با لبانی خشک

درسی از آزادگی را مشق می کردند

دشت ساکت بود

یک صدا در خیمه ای از نور

بی قراری را فرا می خواند

این صدای کیست؟

گریه های کودکی شش ماهه بهر چیست؟

********

مردی از مردان نام آور

در دلش نور خدا پیدا

نوری از امید را در خیمه ها پاشید

برقی از این نور

بر دلش تابید

کودکان امیدوار، اما

کار را دشوار می دیدند

دشمنان را خوار می دیدند

********

او به میدان رفت

لرزه بر اندام ها انداخت

با صدای رعد آسایش رجز می خواند

تشنگی را از لبان کودکان می راند

غنچه ها از دور می دیدند

باغبانی در میان قحطی امید

آب می خواهد

” ظهر عاشوراست

باغ گل لب تشنه و تنهاست ”

در میان نیزه و شمشیر

مردی از جنس خدا پیداست

یک علم برپاست

بر دو چشمش اشک

با دو دستش مشک را محکم بغل کرده

زیر لب ذکر خدا می گفت

با خودش می گفت:

سرورم تنهاست

آتشی از تشنگی در خیمه ها بر پاست

ناگهان تاریخ

صحنه ای در چشم ها انداخت

نا امیدی را برای کودکان می ساخت

مشک و دست و آب

بر زمین افتاد

نوری از امید کم می شد

قامت خورشید خم می شد

یک طرف تنها

مشک زخمی علمداری

” ماند روی دست های دشت ”

دشمنان سرمست

کودکان لب تشنه و تنها

درسی از آزادگی را مشق می کردند

 

 

 

 

نظرها
  1. رسول رشیدی راد

    شهریور 7, 1399

    🌹🌹🌹🌹

  2. علی معصومی

    شهریور 7, 1399

    السلام علی الحسبن
    ¤¤¤¤¤
    🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
    در پناه خدا

  3. طارق خراسانی

    شهریور 7, 1399

    درود بر شما

    سلام بر شهدای کربلا

    در پناه خدا 🙏

  4. مهذی صادقی

    اردیبهشت 14, 1400

    بسیار عالی جناب مرادیان💐💐💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا