🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بیا
باز با عشوه ای از رخِ رخشانت
دو صد بهشتم به عینه عیان کن
بیا
که در خاطرهٔ خمارِ چشمهایت
مجنونی به زنجیرم
به این روزگارِ یکی وُ یک دندگی
بس!!
تشنه ام به
آغوشِ عشق وُ نجوایِ شیرین تو
ای ماهِ افسونگر بیا وُ بگیرم
از ظلمتِ تکرارِ این شبهایِ تنهائی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
فروردین 15, 1402
سلام
نمی دانم شعر زیبای شما چه در پشت واژه ای جادویی خود پنهان داشت که ناگه بیاد مادرم افتادم
عمری گذشت و تازه فهمیدم
که باعث آرامشم فقط او بود
در پنله خدا 🌱🌹❤️❤️👌👌👌👌❤️❤️🌹🌱
پاسخ
فروردین 15, 1402
بسیار سپاس از لطفتان ارجمند و گرانمایه خداوند روح مادر گرانقدرتان را قرین رحمت فرماید
پاسخ
فروردین 15, 1402
درود جناب خانمحمدی
زنده باشید ان شاء الله ۰🌷🌷
پاسخ
فروردین 15, 1402
بسیار سپاس از مهرتان گرانمایه و ارجمندم زنده و پاینده باشید
پاسخ
بستن فرم