🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 همه حرمان بود…..

(ثبت: 261155) تیر 2, 1402 

 

از گذار هر بهار
همه
حسرتم ماند وُ آه
بر بستر زرد پائیز
تازیانه ام زد آذرخش خزان
آوای بلبلانِ مغمومم
شیوهٔ تنهایِ بیستون می داد
بی جمال فرهاد
چشم شیرینم
خون کرد دل عشاق دنیا
آری…. کاروان عمرم
چون راحلهٔ مرگ
تا شبابم نفسی داشت وُ نوایی
جوان گریزان
شتابم دادند به پرتگاهِ پیری
گوئی حرامم بود
هوایِ حوری وُ حوض
ولادتی بود که دود شد
در منقل میراثداران ماتم وُ مرگ
تا امروز
بی هراس تر از غروب
بیاندیشم به مرگی که
در بشقابِ روزمرگیها
دمادم چشیده ام مزهٔ آنرا
و
حاشا اگر
مانده باشد بر آن طلسمی
حتی
به قدر دلتنگیِ غروبِ یک خورشید

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. درود بر شما
    زیبا و قابل تامل سروده اید
    💐🌷💐🌷💐🌷💐🌷💐🌿🍃

  2. غلامحسین جمعی

    تیر 14, 1402

    درود سپاس بزرگوار دست مریزاد بزرگوار ارزشمند و دوست داشتنی است
    🍃🙏🙏🙏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا