🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بیزاری

(ثبت: 14383) بهمن 25, 1397 

 

از جنگ بیزارم … نوشتم من.
اما تو دیگر باره خندیدی:
این گوشی‌ات، فکری نظامی بود؛
فنّ‌آوری را که پسندیدی!

[موج و غروب و کشتیِ ویران
در لای انگشتِ دو نیلوفر
شرم درخت و پادوی خورشید
یک بادبان پاره، یک لنگر ]

این تابلوهای روی دیوارت
از خونِ گل‌ها ارغوانی نیست؟!
دشت هنر، هر گوشه از دنیا
موجودیش از لاله‌بانی نیست؟!

[یک زن کمد را باز کرد و دید
چندین لباسِ بی‌یقه در آن
یک بچّه در یک چار راه آموخت
جغرافیای مبهم انسان]

مجموعه‌ی تمبر و سلاح و پول
در موزه ها نقش تمدن نیست؟!
این ماکتِ کشتارِ یکدیگر
از روی تفریح و تفنن نیست؟!

گفتم چه بی‌رحمی زمین! مادر!
از جنگ و دَنگ و ننگ… بیزارم
آغوش سبز و آبی‌ات بگشای:
آرامگاهی را که کم دارم.

#فریبا_نوری
چهارم مهر نود و چهار

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    بهمن 25, 1397

    سلام خانم‌نوری
    به نئوکلاسیک شباهت دارد
    خیلی زیبا و عالی سروده اید
    باید شعرتان را سرمشق کنم تا در تحول شعرم‌ بکوشم .
    در پناه خدا
    🌺👏👌🌺

  2. زانا کوردستانی

    بهمن 27, 1397

    درودتان

    سروده ای زیبا خواندم
    احسنت

    موفق و موید باشید

    🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌺🌺🌺

    👏👏👏👏👏👏👏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا