🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تخته سنگِ یکّه ، تنهام
بین آب و توی دریام
تو شبای با تو بودن
دیگه من چیزی نمیخوام
توی این شبهای تیره
با توام که غرق نورم
توی این طوفانِ وحشت
سنگِ سردِ سوت و کورم
دلخوشم به اون ستاره
اون ستاره که تو بودی
چشمکت به من نشون داد
قصه ی عشق و سرودی
تخته سنگ توی دریام
بین آب پاک و نیلی
موج کلّه شقِ و وحشی
می زنه بدجوری سیلی
من اسیرِ دستِ اونم
موجِ وحشی پُر جنونه
زیر ضربه های سختش
پیکرم غرقه به خونه
با تمام درد و رنجم
دیدنت جونِ دوباره س
زندگی بخشیدن تو
به همین یه تک اشاره س
لای این موج و تلاطم
دیدنت نورِ امیده
دیدنت جونِ دوباره
توی جونِ من دمیده
آسمونِ تیره ی من
با تنِ تو میشه روشن
قلب من که شیشه ای
ظاهرم سنگ و آهن
ظاهرم سنگِ سیاهه
همنشین آب و نورم
از تبارِ روشنایی
تو شبای سوت و کورم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
آذر 19, 1402
به به ترانه ای زیباست و خواندنی
درود بر شما
در پناه خداشادکام باشید
🙏🌸🌹🌷🌿🍃
پاسخ
بستن فرم