🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 تقدیم به اُم الشعرای اصفهان بانو صغری رادهوش…

(ثبت: 218059) آبان 23, 1398 
تقدیم به اُم الشعرای اصفهان بانو صغری رادهوش…

«به نام خدا»

چندی پیش شاعره ی فرهیخته و «اُم الشعرایِ» نامیِ شهرم «اصفهان» بانو «صغری رادهوش» خالقِ دو دیوانِ ارزشمند و شورانگیزِ «آوای دل» و «و آوای دیگر» با فروتنی و بنده نوازیِ مثال زدنی خود غزلی ناب را به حقیر تقدیم داشتند که بهانه ای شد برای سرودنِ غزلِ تقدیمیِ ذیل با همان وزن به این بانویِ بزرگوار و مادرِ معنوی…
اما با عرض پوزش به دلیل استفاده ی ایشان از القاب و عناوینی که براستی خود را شایسته ی آنها نمیدانم و بیانگرِ الطافِ بی دریغِ آن عزیز به شخصِ بنده میباشد علی رغمِ میلِ باطنی از انتشارِ سروده ی زیبایِ نامبرده معذورم…
امید که جسارتِ حقیر را نادیده گرفته و این سروده را به رسمِ قدردانی و سپاس از شاگردِ کوچکِ خود بپذیرند… ‍

مانند صَبا هَر نَفَسَش مُشک فِشان است
او شاعِره ای نابغه از «نِصفِ جهان» است

یک بانویِ فَرهیخته یک گوهرِ نایاب
یک مادرِ دلسوخته یک دُرِ گِران است

با خواندنِ اشعارِ پر از شور و شُعورش…
هر اهلِ دِلی گفت که «پَروینِ» زمان است ‍

«اُم الشُعَرا»… مادرِ ما چامِه سُرایان…
فردی ست که اِنسانیتش وِردِ زبان است

ایمان و عمل نقش در او بسته به یک جا
تزویر و ریا نیست در او… آبِ روان است ‍

«صغری» به تَخَلُّص شده نامَش و چه زیباست
از او به «تواضع» همه جا نام و نشان است

ای کاش مرا باز در این ساعتِ پر فیض…
یک لحظه دعایی بِکُنَد… وَقتِ اَذان است

شاید که دُعایش دل ما را بِرَهانَد…
از این غمِ پنهان که رَه آوردِ خزان است

کوتاه کنم حرف و سخن را که نگویند…
این شاعرِ بی تجربه خام است و جوان است

بر مِصرَعِ آخر که دعاییست برایش…
آمین بفرستید که از باطِن و جان است

با اینکه ندانست کسی قیمتِ او را…
«یارب نِگهَش دار که او گنجِ نهان است.»‍

«مهران اسدپور»

اصفهان، پاییز نود و هشت… ‍

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):