🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جان جهان

(ثبت: 239679) خرداد 17, 1400 

‍ جان جهان……………………..غزل

دلم بی تو بجان آمد ، بیا آرام جانم باش
نمانده طاقتی دیگر، بیا تاب و توانم باش

تو رفتی و بدون تو جهانم تیره و تار است
بیا با نور چشمانت ، شهاب آسمانم باش

چه آوردی سرم با آن نگاه چشم جادویت؟
رمیده روح از جانم ، بیا روح و روانم باش

اسیر دست طوفانم چو آن خاشاک پائیزی
مسیحا دم بیا جانا بهار این خزانم باش

چنان گمگشته در خویشم در این بازیچه تقدیر
دگر خود را نمی یابم بیا نام و نشانم باش

غرورم را شکستی و رهایم کرده ای با غم
بسوزان تار و پودم را بیا جان جهانم باش

سراغم را در این وادی کسی جز غم نمیگیرد
به شهر بی کسی هایم بیا و دلستانم باش

طلوع صبح فردا را دگر( عارف ) نخواهد دید
به بالینم بیا امشب سپهر بایگانم باش

شاعر : عباس انصاری ( عارف) تهران
سروده شده در مورخه ی 25/10/1399

تنظیم و میکس : سعید وحدانی

🎤دکلمه های عندلیب
@satkani

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. سلام براستاد عارف عزیز و بزرگوار

    غزل بسیار زیبایی است

    درود خداوند بر شما

    🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا