🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
انگشتانم را
فرو می برم
در چشمانم
این سد
اگر فرو بریزد
دنیا را
آب خواهد برد…
اتفاق افتاد
شب و روز در آغوش یك غریبه
بی قرار هم باشیم…..!!
و بعد از هربار هم آغوشی
به یاد آغوش هم بیصدا گریه كنیم….
بی تو…
خانه ام را… شناسنامه ام را… گهواره ام را پیدا نمی كنم…
بگذار گورم را هم گم كنم…
تنم در آغوش كسی است و
دلم و روانم پیش دیگری ، آری من یك جسد شده ام تاوان سختی میگیرد هر ثانیه عشق تو از من در آغوش دیگری..
نالیدن از این فاصله ها ,كار قلم نیست..
مهران قرجه داغی
هشتم فروردین نود و شش
بیست هشتم مارس
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم