🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جغد و کلاغ

(ثبت: 2199) مرداد 22, 1395 

جغد و کلاغ 

یه روز کلاغِ  قارقاری ، یه جایی توی درباری
عاشقِ  طاووس میشه  و دل و میده یادگاری

میخواد که طاووس بشه و مثال طاووس راه بره
دوس نداره تنها بشه ، میون بغض و خاطره

اما وقتی چشماشو به بال سیاش وا میکنه
می بینه عشقش و باید ، یه جا دیگه پیدا کنه

میره یه جا ، یه شهر دور ، یه جا میون بغض و دود
میخواد فراموشش کنه ، عشقش و خاموشش کنه

تو شهر میون هَم َهمِه
میشه اسیر واهِمه

تا که میخواد صدا کنه ، جفتش و پیدا بکنه
با سنگ به بالش می زنن ، تا که صداشو
نشنون

آخه تو شهرا ، آدما ، اسیر نفرینن و آه
فکر میکنن ، کلاغ پیر ، خبر میاره از بلا

یه جا دیگه ، جغدی جوون ، کنج خرابه جنون
چشاش شده به راه سفید ، برای یاری مهربون

از بخت بد ، یا سرنوشت ، کلاغ قصه گوی زشت
خسته ز دست آدما ، میاد توی خرابه ها

جغد سفید قصه مون ، وقتی کلاغو میبینه
عاشق میشه طفلکی  و می خواد کنارش
بشینه

اما کلاغ دوس نداره
جغد و کنارش ببینه

می خواد فرار کنه ، بره ، یه جفت نو ، پیدا کنه
ولی خاطر خواه نداره ، سیاه و پیر و بیماره

کلاغ قصه ما ، پر زد و رفت به حَرم
اونو تحویل نگرفتن ، کفترای بی وطن

پیغوم دادن کبوترا ، آهای کلاغ رو سیا
اونکه یه عمر دل می شکونه ، توی حَرم نداره راه

کلاغ پیر دلش گرفت
برگشت توی خرابه ها

می خواست تلافی بکنه
با جغده آشتی بکنه

اما می بینه ، بوف کور ، یه گوشه مرده با غرورکرکسا حمله کردن و لاشش و میبرن به زور

کلاغ قصه ما ، شاکیه از آدما
شاکی از عشقِ دروغ ، خسته از کبوترا

اماجغدِ قصمون ، فارغ از نفرین و آه
توی فکر زاغ پیر  ، میکنه ، واسش ، دعا

یه دفعه پیغوم اومد: کلاغ قصه بیا
غرورت رو جا بزار ، تا بشی  ،  زائرِ ما

کلاغه راهی شدش ، دوباره رفت به حرم
میدونس کبوترا ، شاکین ، ازش یه کم

طفلکی کلاغ پیر ، پای گنبد طلا
اومده بود که بشه ، پابوس امام رضا

اما از بخت سیاه ، عمر اون به سر رسید
نتونست ، طواف کنه ، مثل کفترِ سفید 

احسان ظاهری (اهورا)
2 / مرداد/ 1388
#احسان_اهورا

پیشاپیش میلاد با سعادت امام رضا خجسته باد

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):