🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
حال دل
از پس پرده ببین حال دل زارم را
تا که تیمار نمایی دل بیمارم را
نیست امیدی اگر باز پشیمان شده ام
تا که سامان دهی از روی کرم کارم را
بارها از سرتقصیر گذشتی تو و باز
بازم از راه خطا داده ام آزارم را
سالها منتظر دیدن روی تو شدم
گرچه دیدی تو فراوان غم رخسارم را
در خودم سخت گرفتارم و در حال نزاع
چون جفا کارم و بردم نفس یارم را
روی از من تو مگردان که دگر نائی نیست
تو دگر چنگ مزن این دل خون بارم را
مُشکنانی چه کند خسته و ناکام شده
تا که بینم دم آخر رخ دلدارم را
اصغراسلامی مُشکنانی بشیر
روستای مُشکنان***85کیلومتری اصفهان_نائین
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
خرداد 6, 1402
نیست امیدی اگر باز پشیمان شده ام
تا که سامان دهی از روی کرم کارم را
درود بر شما
زیباست
قلمتان سبز🍃
پاسخ
بستن فرم