🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
1
گشتم میان یار و بدیدم جمال یار
با دید یار دید ولی گشت صد هزار
2
همه به خاک درت سجده ها زنند جانا
تو جا نماز ملائک شدی تویی والا
3
به جامه ها منگر ای لئیم و ظاهر بین
که کار ما به خدایی رسید و دریا بین
4
درست که سیر به حال گرسنه بی خبر است
بدان که هیچ سماطی خلل به نانی نیست
5
عقل می خواست که یک لحظه بجنبد از جای
عشق آمد به کمک سرزده ماندم چه کنم
6
سر به سرم گذاشتی داغ دلم بکاشتی
سر به دو راهه بُردِیَم یکّه مرا گذاشتی
7
حرف آخر را بگویم از هنر سوی هنر
خاک بر سر علم را مردم به ثروت خواستند
8
چشمم پرید شادی دوران رسد ولی
چشم ترم ز شوق زند یا علی علی
9
چشم بد دور جهان پیش عروس بدلی
چار زانو زند از بس که ندارد مُدلی
10
نه تنها من خدا دارم تو هم آخر خدا داری
تفاوت را ببین جانا که این در ناز و آن خواری
ولی اله بایبوردی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
خرداد 19, 1398
سلام استاد
مفردات زیبایی ست
در این بیت اگر از خاستند استفاده شود بیت نغز تر خواهد .
حرف آخر را بگویم از هنر سوی هنر
خاک بر سر علم را مردم به ثروت خاستند
در پناه خدا🌿👏👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
خرداد 19, 1398
سلام استاد ارجمندم
سپاس از دقت نظرتان
تشکر از حُسن اندیشه تان
در پناه خدا
🌷🌸🌷
پاسخ
بستن فرم