![سیاوش آزاد](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2022/07/images134.jpeg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در لشکر دل آمد آتشکده ای رقصان
گفتا که زنم آتش بر ساحل اندیشه
گفتم که مکن با من اندیشه ی ناسخته
گفتا که خلیلم من می برمت از ریشه
چون باد وزان گشتم در خویشتن بیدم
رفتم به عمیق دل اندر صدفی تیره
آتش به کنار در من ماندم و نبضی کند
رگ های مرا اره می کرد و بدم خیره
آمد چو ز طور یم یک بارقه ای لرزان
از خون هژبر او شد سنگ دل بی مار
در فاصله ی مرگ قلب و مخ دیوانه
در تنگ سر آرام افتاد کرور افکار
شد جمله ی اعضایم در خوابگه اعدام
انگار که بودی پوچ انگار که بودی هیچ
شد یاخته ی آخر عاصی ز بر پرواز
مشتیش بزد موبد شد جمجمه ی او گیچ
حالا تو رد والا ای موبد بس دانا
خوشحالی ازین هجرت در رقصی ازین هجران
این پیکر می پرور شد سرکه و در دخمه
بنهفته شود اما خون رز ازو جوشان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
خرداد 5, 1401
سلام و درود و خداقوت،
به دوران سبک کهن در سرایش برگشته اید؟!
آیا این از نشانه های جدایی از شعر سروش نمی تواند باشد؟ رفیق!
پاسخ
خرداد 5, 1401
سلام بر مرد نواندیش
شعر کهن علاقه حقیقی حقیر است و اگر کمبودی درو یافتم به دیگر جلوه های سخن رو آورم
از سروش جدا شدم و به خاطرات ماقبل آشنایی با او رجعت کردم
باری نمی خواهید دست از گزیده گویی بکشید و پنجره سبزی دران سایت که نامش را بنا به مصالحی نتوانم ببرم بگشایید البته اینجا هم ستون نقد دارد ولی پنجره سبز چیز دیگری است و چه بهتر که جمع بین السایتین کنید نقدی مفصل بفرمایید و در هر دو سایت نشر دهید و نیز ندیدم شما پنجره سبز بگشایید با اینکه صلاحیتش را دارید بسم الله
پاسخ
بستن فرم