🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خونبها

(ثبت: 248019) خرداد 5, 1401 

 

در لشکر دل آمد آتشکده ای رقصان
گفتا که زنم آتش بر ساحل اندیشه
گفتم که مکن با من اندیشه ی ناسخته
گفتا که خلیلم من می برمت از ریشه

چون باد وزان گشتم در خویشتن بیدم
رفتم به عمیق دل اندر صدفی تیره
آتش به کنار در من ماندم و نبضی کند
رگ های مرا اره می کرد و بدم خیره

آمد چو ز طور یم یک بارقه ای لرزان
از خون هژبر او شد سنگ دل بی مار
در فاصله ی مرگ قلب و مخ دیوانه
در تنگ سر آرام افتاد کرور افکار

شد جمله ی اعضایم در خوابگه اعدام
انگار که بودی پوچ انگار که بودی هیچ
شد یاخته ی آخر عاصی ز بر پرواز
مشتیش بزد موبد شد جمجمه ی او گیچ

حالا تو رد والا ای موبد بس دانا
خوشحالی ازین هجرت در رقصی ازین هجران
این پیکر می پرور شد سرکه و در دخمه
بنهفته شود اما خون رز ازو جوشان

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. محمدعلی رضاپور

    خرداد 5, 1401

    سلام و درود و خداقوت،
    به دوران سبک کهن در سرایش برگشته اید؟!
    آیا این از نشانه های جدایی از شعر سروش نمی تواند باشد؟ رفیق!

    • سیاوش آزاد

      خرداد 5, 1401

      سلام بر مرد نواندیش
      شعر کهن علاقه حقیقی حقیر است و اگر کمبودی درو یافتم به دیگر جلوه های سخن رو آورم
      از سروش جدا شدم و به خاطرات ماقبل آشنایی با او رجعت کردم
      باری نمی خواهید دست از گزیده گویی بکشید و پنجره سبزی دران سایت که نامش را بنا به مصالحی نتوانم ببرم بگشایید البته اینجا هم ستون نقد دارد ولی پنجره سبز چیز دیگری است و چه بهتر که جمع بین السایتین کنید نقدی مفصل بفرمایید و در هر دو سایت نشر دهید و نیز ندیدم شما پنجره سبز بگشایید با اینکه صلاحیتش را دارید بسم الله

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا