🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در آتش می چکد سرخی رخسارش و آتش شعله ورتر شد ز اوشارش
نگاهی کرد عقاب سیا آتش فشان شد دشت دل سر سبز آوارش
ز ققنوس دلم پرسیده از تعداد مرگ و بچه اما نیست آمارش
به قعر زمهریر آمد دلم تا آتشش خفته کمی ز گرمی بازارش
کمان لحظه ای سکنا ربود از قلب و دائم طبل او در کوبش و مارش
به رقص افتاده همچون مرگ می تازد نگار و نقش های مار بیمارش
انیسم شد وجود و هر چه هستومند ز هستی ارفع است آیاش دیوارش
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
بهمن 14, 1402
درود برشما عااالی دستمریزاد 👏👏👏🌺
پاسخ
بهمن 17, 1402
سلام تشکر
پاسخ
بستن فرم