🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 در این معامله من بیگمان کم آوردم

(ثبت: 138) آبان 3, 1394 


شبی که ماه به عشق تو نور می پاشید
ز عرش گنبد حضرت سرور می پاشید
/
به یمن چشم قشنگت دخیل های حرم
طبق طبق شفاعت ناب حضور می پاشید
/
تمام قد همه ی کفــتران قیام شدند
همین که چشم سیاه تو تور می پاشید
/
نـماز عشق به پا شد میان صحنی که
ز آبـشار بلوغت بلور می پاشـید
/
مرا به اوج نـمازی ز عشق میبردی
اگر چه سرو بلندت غرور می پاشید
/
نوای عشق و جوانی ز خاطرات قدیم
ز گریه های بلور تو شور می پاشید
/
به بزم آ ینه و آب و عشق، دلهامان
برای قوس و قزح رنگ جور میپاشید
/
غزل غزل ز تو ابیـات ناب دلداری
به قلب خسته این نا صبور می پاشید
/
دوباره اول تیر و دوباره تیر نـگاه
هوای هرم تنی در تنور می پاشید
/
در این معامله من بیگمان کم آوردم
شبی که ماه ز چشم تو نور می پاشید

حسین دلجووو

نظرها
  1. جناب دلجوو بازهم آفرین بر شما و ذوق سرشارتان.
    به نظر می آید یک طبق اضافه است آن را به ما بدهید ممنون می شویم.

    • حسین دلجویی

      آبان 4, 1394

      درود استاد مهر افشان والا گهرم
      بله متاسفانه بدون توجه امده ام از کپی قدیم قبل از ویرایش گذاشته ام
      طبق چ قابلی دارد استاد
      جان طلب کنید بزرگوار..

      آمدم جان به نگاهت بسپارم ، که نشد
      بر لبت حادثه ی بوسه بکارم ، که نشد
      /

      آمـدم تا که ز چشم تو بگیرم الهام
      غزلی با خط چشمت بنگارم که نشد
      /

      چکنم ، ایل و تبارم همه عاشق بودند
      خواستم عشق شود ایل و تبارم ،که نشد
      /

      آمدم تا که مگر فاصله ها خط بخورند
      بسکه از فاصله هایم گله دارم ،که نشد
      /

      آمدم تا که مگر عشق به دادم برسد
      انتهای من و غم ، نقطه گذارم ،که نشد
      /

      چه کنم شاعر و تنهایی و غـم مانوسند
      آمدم اشک بر این شعله ببارم ،که نشد
      /

      آمـدم تا کـه مگر عشق به خلوت ببرم
      منکه درخلوت خود جز تو ندارم ،که نشد
      /

      خواستم غنچه ی لب های تو را شعر شوم
      این دل خسته به دستت بسپارم ،که نشد

      حسین دلجوو

  2. سمانه تیموریان

    آبان 4, 1394

    به به.
    فوقالعاده اند اشعار شما استاد عزیز
    دلمریزاد.
    خوشحالم که اینجا نیز از محضرتان خواهم آموخت

    • حسین دلجویی

      آبان 4, 1394

      درود بر نازنین سمانه بزرگوارم
      پوران دخت عسل مرام غزل سرا
      زنده باشید دختر عزیز و بزرگوارم…

      معطل کرده سبز چشم هایت دشت آهـو را
      به ترفندی که بالاتر نشانده تاق ابــرو را
      /
      کشیدی روی قـرص ماه خودآهسته آهسته
      شکوه طرح تلفیق بـهار و عـطر شب بو را
      /
      کپی برداشتی از تاری شب های یلـــدایم
      که طراحی کنی اشک شفق درطرح گیسو را
      /
      چسان پیدا کنم دل را درون سینه ی شمس ات
      که گم کرده ست مولانا در آن یاحق و یاهو را
      /
      من آن مرداب خاموشم که ماندم تا شبی دستت
      کند ترسـیم روی سـینه ام آرامـش قـو را
      /
      غم از دل میرود وقتی که تو آهسته می کاری
      به نازی زیر سقفم خاطــرات یک پرستو را
      /
      چرا بشناسم از پا دست خود وقتی زلیخاها
      نمی خواننددر چشم تو فرق دست و چاقو را
      /
      بیا تا گـل کند در سبز چشمت دشت آهوها
      بیا تا بشکفی از نو تو احساسات «دلجو» را

      حسین دلجووو

  3. نگار حسن زاده

    آبان 4, 1394

    تمام قد همه ی کفــتران قیام شدند
    همین که چشم سیاه تو تور می پاشید

    بسیار عالی بود

    سلامت و سعادتمند باشید

  4. سلام ودرود موفق و موید و منصور باشید

  5. فرخنده عابدینی

    آبان 4, 1394

    سلام
    بهترین ها تقدیم احساس نابتون
    غزل زیبا و دلنشین خواندم.
    شعر اهدایی به سمانه عزیز واقعا زیبا بود. خواندم و لذت بردم . ممنون. ……..

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا