![ابوالفضل زارعی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/01/Frame_20210104_09_57_22-e1609811846293.png)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بادی عجب وحشی و مست
بر صورتم سیلی زند
با ضربه های بی امان
او ابرها را می دَرَد
بادی عجب دیوانه و…
هر لحظه هم دیوانه تر
با دشمنان ،دشمن شده
با دوستان ، بیگانه تر
شلاقهایِ باد را
بَر جان و دل دارم هنوز
می کوبَد او جلّادوار
بر جسم و بر جانم هنوز
بادِ خزانی بود این
پاییز سرخ از دستِ اوست
با ضرب و شَتمِ برگها
این فصل،مستِ مستِ اوست
این زرد و قرمز برگها
این برگهای چون طلا
این برگهای زخمی از
دستانِ بادِ پُر بَلا
در خون نشسته این خَزان
در چشمِ ما زیبا شده
با برگهایِ رنگ رنگ
چون مخمل و دیبا شده
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم