🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در سوگ یارِ سفر کرده ام آقای محمود برادران
رفت او کنارِ شاپرکِ سبزه زارها
آمد به دیده گریه و در سینه زارها
مردی که از تبارِ بهارانِ عشق بود
مردی که بُرد با خودش از دل قرارها
شهری به دستِ پاک وی و او شبانه روز [1]
کارش بهینه سازِ همه ساز و کارها
من خورده ام ز سفره ی مهرش غذای روح
دستِ محبتش به سرم بوده بارها
محصولِ کارگاهِ نگاهش همیشه نور
بُرده زِ خوانِ چشمِ نگارم، هزارها
او خود فرشته بود و به گِردَش فرشتگان
هر یک مریدِ عشق و هم از سر سپارها
گفتی که بود؟ بِه ز تمامِ برادران
مردی که بُرد با خودش از دل قرار ها
رفت آن سحاب رحمتِ عشقِ الهی و
ما مانده ایم تشنه در این روزگارها
پ. ن
[1] . در اوان انقلاب چند سالی شهردار پاکِ شهرستان رشت بودند.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
آبان 11, 1400
سلام و احسنت🌺
خداوند ایشان را با خوبانش محشور کند
پاسخ
آبان 11, 1400
سلام و درود
سپاس از مهر حضور دوست نازنینم
در پناه خدا🌿🙏🌹🌿
پاسخ
آبان 11, 1400
رفت او کنارِ شاپرکِ سبزه زارها
آمد به دیده گریه و در سینه زارها
درود استاد گرانقدرم شعر بسیار لطیف و تاثیرگذاری است خداوند ایشان را رحمت کند و به شما طول عمر عطا فرماید💐💐💐
پاسخ
آبان 11, 1400
سلام و درود بر سرکار خانم نوری گرانمهر
سپاس از حضور آن استاد بزرگ شعر و ادب
در پناه خدا…🌿🙏🌹🌿
پاسخ
بستن فرم