🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بیوگرافی اسماعیل علیخانی
تاریخ تولد: 1355/10/29
جنسیت: مرد
شهر: بروجن
بیوگرافی:
آخرین اشعار اسماعیل علیخانی

یاعلی

اسماعیل علیخانی 12 فروردین 1403

 

پای‌بند مردمانی کور بودی یاعلی

خوانش: 30

سپاس: 2

تعداد نظر: 2

قبول کن

اسماعیل علیخانی 27 بهمن 1402

 

از نملی ای مراد سلیمان! قبول کن

غزل

خوانش: 67

سپاس: 3

تعداد نظر: 4

باران

اسماعیل علیخانی 14 بهمن 1402

ای کاش بر دلهایمان ایمان ببارد

تا ابرهای آسمان آسان ببارد

غزل

خوانش: 72

سپاس: 3

تعداد نظر: 2

یلدای غیبت

اسماعیل علیخانی 30 آذر 1402

آجیل دنیا کـــــــرد دلها را گــــــــرفتار

غــــــافل شدیم از سایه مهتـاب هربار

غزل

خوانش: 90

سپاس: 3

تعداد نظر: 8

گریه نکن

اسماعیل علیخانی 26 آذر 1402

بعد من ایمان من! گریه نکن

دلبر جانان من! گریه نکن

خوانش: 64

سپاس: 2

تعداد نظر: 8

آخرین نوشته های ادبی اسماعیل علیخانی

زندگی شیرین پس از ظهور

اسماعیل علیخانی 17 اسفند 1397

زندگی شیرین پس از ظهور

الف؛ از نظر مادی

خوانش: 808

سپاس: 1

اینطوری شد که…..

اسماعیل علیخانی 30 خرداد 1397

از دوران ابتدایی به شعر و حفظ کردن آن علاقه داشتم.شعر را می فهمیدم و از آن لذت می بردم.سال پنجم ابتدایی (سال تحصیلی 66-67) یکی از همکلاسی هایم شروع به شعر گفتن کرد و در مدتی کوتاه به قدری پیشرفت کرد که حتی موضوعات انشاء را هم به صورت شعر در می آورد و سر کلاس می خواند علاقه ی شخصی به شعر و تشویق هایی که معلممان از او به عمل می آورد من را هم مشتاق شعر گفتن می کرد ولی هرچه سعی می کردم نمی شد.بعد ها هرچه بزرگتر می شدم و بیشتر شعر شاعرانی چون حافظ مولوی سعدی و پروین اعتصامی را می خواندم آرزوی شعر گفتن در من بزرگ تر می شد ولی سعیم نتیجه ای در بر نداشت. انگار معانی و مفاهیم ذهن من در پشت دیواری بلند قرار داشتند که باید برای تبدیل شدن به شعر از آن دیوار بدون نردبانی بالا می رفتند و این غیر ممکن بود و سعی من برای شعر گفتن همیشه بی حاصل بود. البته نور امید در دلم روشن بود تا اینکه در نوروز سال 88 ملاقات با پیر مردی شاعر آن نور امید را به کلی خاموش کرد!!!!!خلاصه ی مطلب این که در یک مهمانی پیرمردی را دیدم که باسوادی بسیار کم شعرهای آتشینی سروده بود و استعداد عجیبی در شعر داشت با دیدن او به این نتیجه رسیدم که شعر موهبتی الهی و درونی می باشد و هر کسی از این موهبت برخوردار نیست.بنابر این سودای شاعر شدن را برای همیشه از سر بیرون کردم و هر جا دیگر صحبتی از شعر گفتن می شد همین داستان را برای دیگران تعریف می کردم و نتیجه می گرفتم که شعر باید از درون بجوشد.این فکر درون من جا افتاده بود تا اینکه در سال 91 با اخوی آقا محسن که یکی دوسالی بود شعر می گفت و در سایت شعر نو هم عضو شده بود دوباره صحبت از شعر شد و در بین بحث ایشان به من گفت که دو نوع شعر جوششی و کوششی داریم و از من خواست تا از روش کوششی وارد شعر گغتن شوم ولی من دوباره داستان آن پیرمرد را برایش تعریف کردم و گفتم شعر گفتن کار من نیست.هر چند آشنایی با مقوله ی شهر جوششی کور سوی امیدی در دلم روشن کرد.این گذشت تا اینکه چند ماه بعد گاهی احساس می کردم بی خود و بی جهت ذهنم بیت هایی را می خواهد تراوش کند.چند وقتی به این صورت گذشت تا این که شبی که ساعت از 12 هم گذشته بود و خوابم هم نمی برد جوشش شعر را درون خودم احساس کردم و در نهایت غزلی برای یک شخصیت معنوی معاصر که خیلی به او اردت دارم سرودم که البته دستم تا ساعت 2 نیمه شب بند آن بود.بعد هم با خوشحالی آن را برای آقا محسن که آن موقع در قم ساکن بود اس ام اس کردم.فردا شب ایشان پیامی با تشویقی حسابی برایم فرستاد.آن شب دوباره از ساعت 12 به بعد طبعم جاری شد و شعر دیگری سرودم و همچنین شب سوم.آقامحسن با دیدن شعرهایم از من دعوت کرد که در سایت شعر نو عضو شوم ولی من که خود را شاعر نمی دانستم (و البته هنوز هم نمی دانم) در ابتدا قبول نکردم جون خودم را در این حد نمی دیدم و از طرفی هم می ترسیدم خودم را که تازه وارد این عرصه شده بودم به دیگران عرضه کنم و دائم حواله به بعد می کردم تا این که ایشان خودش بعد از چند روزی وارد عمل شد و علاوه بر ثبت نام من یکی از همان شعرهای اولیه ام را وارد سایت کرد و بنده را در  کار انجام شده قرار داد و تا آمدم بجنبم دیده شعرم توسط چند نفر خوانده شده و مورد تشویق قرار گرفته ام و البته آن تشویق های مهربانانه و از روی تعارف را باور کردم و شدم یکی از اعضای سایت شعر نو و بقیه ی ماجرا……

با تشکر از حوصله ی دوستان

خوانش: 611

سپاس: 3

تعداد نظر: 9