🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
یک نفر در غربت زندان گرفتار است یابن العسکری
پای در زنجیر و محو دیدن یار است یابن العسکری
ای طبیب حاذق دلخستگان در گوشه ای از سامرا
سرور آزاده ای از درد سرشار است یابن العسکری
در جوانی زندگانی را به پایان می رساند با ستم
سینه اش لبربز رمز و راز و اسرارست یابن العسکری
آرزو دارد ببیند چهره ات را ای عزیز فاطمه
امشبی را تا سحر هشیار و بیدارست یابن العسکری
خون جگر گردیده با زهر هلاهل رهنمای شیعبان
خرمنی از شعله و آه شرر بار است یابن العسکری
خون دل از دیده می ریزد به یاد سرور لب تشنگان
گاه مجنون ابوالفضل علمدار است یابن العسکری
کربلا و کوفه آتش می زند جان و دلش را چون بقیع
گاه گریان از در و دیوار و مسمار است یابن العسکری
کاش می شد جان بابایت بیایی همره آدینه ای
بیدلان را در حضورت حرف بسیارست یابن العسکری
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
آبان 4, 1399
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
سلام و درود
و ارادت ❤️🙏
پاسخ
آبان 4, 1399
با سلام و دروود خدمت شما آقای معصومی عزیز
بهره بردم
طیب الله انفاسکم
🌹🌷🌷🌺🌸💐💐💐
آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)
🌹🌷🌺🌸💐💐
پاسخ
آبان 5, 1399
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹سلام و درود
پاسخ
آبان 5, 1399
سلام و احترام جناب معصومی عزیز استاد گرامی
عالی و آسمانی سرودید
مأجور باشید
بهره مند شدم از شعر پاکتان
💐💐🙏💐💐
پاسخ
بستن فرم