🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دعا کردم
من دعا کردم ببینم عاقبت روی تو را
خال لبهای تو و آن زلف و گیسوی تو را
روی کاغذ چهره ای ترسیم کردم در خیال
در میانش من کشیدم چشم و ابروی تو را
….
هر چه کوشیدم که تصویر تو زیباتر شود
چون خودت پر نور و پر معنا فریباتر شود
دستهایم لرزه افتاد و دلم بی تاب شد
سخت شد درمانده تا تصویر گیراتر شود
…
سالها گشتم که جویم معبد وکاشانه ات
در زمین و آسمان پرسم نشان از خانه ات
بر سر هر کوی و برزن نام تو سر میدهم
عاقبت یابم تو را سر را نهم بر شانه ات
…
گاه گاهی خواب میبینم نگارم آمدی
از برای دیدنم سوی دیارم آمدی
گرچه در خواب است اما خوب و سرخوش می شوم
دلخوشم از اینکه در رویا کنارم آمدی
…
اصغراسلامی مشکنانی(بشیر)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اردیبهشت 24, 1402
من دعا کردم ببینم عاقبت روی تو را
خال لبهای تو و آن زلف و گیسوی تو را
روی کاغذ چهره ای ترسیم کردم در خیال
در میانش من کشیدم چشم و ابروی تو را
….
سلام و درود
زیباست
در پناه خدا 🌱👌🌹🌹🌹🌹🌹🌹👌🌱
پاسخ
اردیبهشت 24, 1402
سلام
شاید روزی با احساس و آشنایی که در شما می بینم بتوانید ظرایف و بدایعی هم به محصول قلمتان اضافه کنید . اما در اینجا هنوز به آن نقطه نرسیدید و اتفاق تازه ای را رقم نزدید
پاسخ
بستن فرم