🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شدم از دوریات ای جانِ من بیمار، میدانی
شده سیمای من از غصه زرد و زار میدانی
فراری شد زِ ما آرامش و لبخندِ دلچسبی
سرِ سازش ندارد با دلم انگار ، میدانی
منم دلخسته از این روزگارِ سختِ بیمِهری
که تکرارست روز و ساعتم، تکرار میدانی
امیـدم هست تا با مرهمِ دستانِ گرمِ تو
که روزی بگذرم زین دورهٔ دشوار، میدانی
زِ داغِ کینـه و رنـجِ غـرورِ بی دلیـلِ من
گـرفت آئینـهٔ قـلبِ مـرا زنگار ، میدانی
بیا ای بهترین غمخوارِ روزِ سختِ حامی تا
بگویم بهرِ تو از این همه، اسرار میدانی
دلم لبریز از عشقِ تو و امّیدِ وصلت شد
که یاری نیست جز تو، یارِ مهرخسار میدانی
تـو تنهـا مَحـرمِ ناگفتههای این دلِ تَنگی
نمودم با تمامِ عشق ، این اقرار، میدانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):
بستن فرم