🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
غریب آشنا
اشـک میبارد زِ چشمِ تـا ابـد بارانیام
این شد آغـازِ تمـامِ بیسر و سامانیام
از فـراقِ یار ، سـرگردانِ هـر میخانهای
تا سَحَر سرگشته در پس کوچهٔ حیرانیام
تا طلـوع چهـرهٔ مـاهِ تـو هستم منتظر
با امیدی که تو آخر سوی خود میخوانیام
کُن نگاهی سوی کوی عاشقِ خلوتنشین
تا ببینی هم نـشینِ ، گـوشهٔ ویـرانیام
سـوی تو با دل بیـایم تا تمـاشایت کنم
گر بدانم باز هم از کوی خود میرانیام
کَس نمیپرسد زِ حال و روزِ پُر از غصهام
من غریـبِ آشنـای جمعِ این مهمـانیام
هرکسی زخمی به جانِ خستهٔ حامی زند
چون به پای عشقِ زیبای تو من قربانیام
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
خرداد 15, 1402
سلام و درود
برای حقیر لذّتبخش بود مشاقی شما
پاسخ
خرداد 16, 1402
سپاسگزارم پاینده وسلامت باشید
پاسخ
خرداد 15, 1402
درودتان….. و دستمریزاد.
در این مصراع:
تا ببینی هم نـشینِ ، گـوشهٔ ویـرانیام
هنگام تایپ ، ویرگول اضافه نشسته است که حذفش خواننده را از یک دست انداز فنرشکن می رهاند.
پاسخ
خرداد 16, 1402
متشکرم از لطف شما استاد ارجمند.پیروز باشید
پاسخ
خرداد 15, 1402
سلام و درود و خدا قوت
پاسخ
خرداد 16, 1402
سلام وسپاس برشما.شادمان باشید
پاسخ
بستن فرم