🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دنیای شمع
منتظر می مانم امشب ، تا سحرگه ، پای شمع
خلوتی دارم مساعد ، تا بگیرم ، جای شمع
هیبتی دارد شباهنگام ، سرتا سر سکوت
کس شنیدست تا کنون ،در محفلی آوای شمع
سوختن را ، شیوه ای در عاشقی ، بنیاد کرد
وه که غوغا می نماید ، قامت رعنای شمع
کم کمک ،آماده می گردم ، بگیرم جای او
خنده می آید ، به لبهای مسرّت زای شمع
نکته ای سربسته را ، اینگونه القا می کند
من کجا و جایگاه ، حضرت والای شمع
او سراپا ، شعله ور گردیده است ، بی ادّعا
من هیاهو می کنم ، بیگانه با دنیای شمع
شب درازست ، پلک هایم می رود ، بر روی هم
گرم گرمم می کند ، در خواب خوش ، رویای شمع
باطل السحری ندارم ، تا بکار آید مرا
پس چه سازم ، تا نباشم این چنین ، شیدای شمع
31 / 01 / 93
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اسفند 2, 1394
سلام و عرض ادب….
به به….که لذت بردم…
شمع……..چقدر زیبا سرودین استاد…..
زنده باشین
یاحق
پاسخ
اسفند 2, 1394
سلام و سپاس
از حضور سبزتان
بی نهایتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
لطف دارید
درپناه خدا
پاسخ
اسفند 2, 1394
سلام و عرض احترام
بسیار عالی بود
درود بر شما
قلمتون نویسا
پاسخ
اسفند 2, 1394
درود عرض ارادت
لطف می کنید، وامدار تان می مانم
درپناه دادار مهربان
پاسخ
اسفند 2, 1394
سلام بر شما
خیلی عالی.مرحبا
پاسخ
اسفند 2, 1394
درود وسپاس
از حضورسبزتان
پاسخ
بستن فرم