🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
باز باران با ترس بارید
با هارمونی باد و در و پنجره
پشت پرده ای که واهمه ی رفتن و آمدن داشت
تا سکوت آبستن شعر شد
و ناودان
پچ پچ کرد
این گفتگوی عاشقانه را
و واژه ی دوستت دارم متولد شد
سینه ی آسمان که صاف شد
مهتاب گزارش می داد از حال زمین
مستی پیاله ای فروکشید
واژه ی دوستت دارم به بلوغ مهر رسید
انتهای غروب بود
پرده ها از شور افتاده بودند
که به بکارت واژه ی عشق پی بردم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم