🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رخ وام

(ثبت: 4389) تیر 10, 1396 

هر که رخ وام دید ، از دلش آرام رفت
خویش ندارد برون ، هرکه در این دام رفت

 

قسط تو میرفت و ما ، بی سر و بی دل شدیم
بهره که انداختی ، کار به اتمام رفت

 

مشعله ای بر فروخت ، شرخر بی خیر بانک
خودروی ضامن بسوخت ، خانگه عام رفت

 

عارف مقروض را ، در پس دیوار قسط
طاقت اسکونت نبود ، ننگ شد و نام رفت

 

گر به همه عمر خویش ، قسط دهم من همی
حاصل عمر آن دم است ، من شنوم وام رفت

 

هرکه که قسطی نداد ، یا که به قرضی نسوخت
آخر عمر از جهان ، چون برود خام رفت

 

همت سعدی به وام ، میل نکردی ولی
وام چو دادند به کام ، عقل به ناکام رفت!!

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):