🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
میان ازدحام جمعیت با ناز می رقصید
تصور کن که در جغرافیا شیراز می رقصید
دو چشمِ مستِ عاشق کش، اسیر عینکش بودند
دو کندوی عسل در شیشه ی روباز می رقصید
اگر با علم موسیقی بگویم وصف رقصش را
پر از شور و نوا در گوشه ی شهناز می رقصید
در آن تاریکیِ شب، ماهِ بی مانندِ مجلس بود
دلم را برده بود و دلبرانه باز می رقصید
نه تنها من، تمام مرد و زن ها محو او بودند
که گویی دختری در جمع صد سرباز می رقصید
به او گفتم که بس کن دلبری را، فکر قلبم باش
ولی با صد کرشمه دختر لجباز می رقصید
هنر در پیش رقصش سر فرو آورده بود انگار
که او بیش از تصور محشر و طناز می رقصید
به لب خنده، به خنده جان، به جان شور و نشاط آورد
گمانم پیک شادی بود و با اعجاز می رقصید
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
شهریور 28, 1402
به او گفتم که بس کن دلبری را، فکر قلبم باش
ولی با صد کرشمه دختر لجباز می رقصید
هنر در پیش رقصش سر فرو آورده بود انگار
که او بیش از تصور محشر و طناز می رقصید
سلام
مبارک نگاهتان
گوارای وجودتان
رقص وجد آفرین است
غم زداست
اما فکر نمی کنم آن رقص به پای رقص قلم شما برسد
درودها برشما و این کلک خیال انگیز
در پناه خدا شاد زی عزیز…🌿👏👏👏👏👏👏👏👌🌿
پاسخ
شهریور 28, 1402
سلام و عرض ادب جناب گلشن عزیز
زیبا سرودهاید مثل همیشه. ردیف «میرقصید» در تمام ابیات خوش نشسته است.
پیروز باشید🌺🌸🌺🌸
پاسخ
بستن فرم