🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رویای پدری

(ثبت: 247460) اردیبهشت 13, 1401 
رویای پدری

“رویای پدری”

پدرم تا به کجا از تو نباشد خبری
چه کنم گر نکنم در ره تو سینه دری
چهره ام زرد و پریشان شد و خشکید دلم
بعد از آن روز که رفتی ز سرای پدری
چه کنم تا که بیاید خبری از تو بمن
سَرِ آن فخر فروشم که تو بودی سحری
پدرم وقت تماشای بهاران، صدفی
خاک پایت بشود تا که بفهمند که سری
پدرم در به درم از جهتی تا بخرم
همه آن چیز که محتاج رها از خطری
همچو من خسته شده کهنه سرای پدری
گشته ماتمکده و نیست ز شادی اثری
در هوای تو چنان سوخته این سینه من
که به افلاک رود ناله ام از خون جگری
بعد از این با غم عشق تو شوم هم صحبت
من و تنهایی و پاییز و غم و بی ثمری
همه جا بانگ غم و ماتم و اندوه به گوش
میرسد ناله به عرش و فلک از اشک تری
“دل بابک” همه شب پر شرر و سوز و گداز
بغض سنگین گلویم نشود مختصری

بابک قدمی واریانی “ققنوس”
۱۴۰۱/۰۲/۱۲دوشنبه

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اردیبهشت 13, 1401

    سلام و درود
    بابک جان از صمیم دل تسلیت عرض می کنم

    جان پدر عزیزتان قرین رحمت الهی باد

    در پناه خدا 🖤🖤🖤

    • بادرود بسیار خدمت استاد عزیز و مهربانم قصور مرا پذیرا باشید بابت دیر پاسخ دادن به پیام پرمهرتان انشالله سالیان دراز سایه اتان بر سر خانواده و این سایت باشد انشالله

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا