🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سایه ی سر

(ثبت: 221312) دی 30, 1398 

 

چرخ چاهی است و از دور دگر چرخ زنان
همچو این چرخ زمان ، در دَوَران است هنوز
پدرم پینه به دست
قبل از آنی که بخواند خروس
یا که چشم خمار مستان
نیمه چاک از پی هر زیبایی است
می رود تا که نگویند که او
مرده ی آهی و کاهی است ز دستان دگر
وقتی آن مرغک بیدار سحر
با نفیر خوش خود می خواند
جای بابا خالی است
مادرم چادر گلدار به سر
به نیاز بر سر سجاده چنین می گوید:
بار خدایا
تو به ما از سر لطف و کرمت
سایه ی مرد مرا
آنکه نان آور طفلان من است
بر سرم تا به ابد
همچو این چرخ بلند
تابد امروز و روزهای دگر
هم نوا با مادر
هم صدا با خواهر
زیر لب می گویم
تا خدا هست
نا امیدی شرک است
کفر است
او نگهدار ماست
پس خدایا
به نیاز مادر
به سلامت دار بابای مرا
آی خدا می دانی
من و داداش و آبجی هایم
همه محتاج به دستان پدر
تو سلامت دارش
و نگهدارش باش
نا امیدی کفر است

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا