🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
« سخنداني »
به هر در رو نهادم من ، به دریایی فرو رفتم
نمی دانم از این دریا ، چه طرزی در برون افتم
همین دریا چو دنیایس، کجا ساحل توان جویم
از آن ترسم ، زِ دریای فنا نتوان برون افتم
ره ساحل کجا جویم ، ره راحت کجا باشد
ره راحت کسی ننمود، به هر فردی سخن گفتم
در این دریا که افتادم ، کجا را در نظر آرَم
که بتوانم از این فانی ، به مُلک جاودان افتم
الا ای قافله سالار ، تو بنما راه جاویدان
رَهَـم را گر تو نـنمایی ، به راه دیگران افتم
شب تاریک و موج بحر و راه جاودان در پیش
اگر لطف خدا جویم ، به راه جاودان افتم
خداوندا تو دانایی ، اگر در ظلمت جهلم
رهم را گر تو بنمایی ، به راه عاقلان افتم
من آن گم کرده مقصودم، در این دنیا چه می جویم
کجا مقصود خود جویم، به دنیا گر نهان افتم
الا ای مردم دنیا ، همین دنیا ره جهل است
به راهش پُر نپیچیدم، من از جهلش برون رفتم
خدایا در سخنداني ، حسن چیزی نمی داند
به هر اندازه می دانم، سخن را با تو من گفتم
٭٭٭
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):
بستن فرم