🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سروشی تازه از جناب عبدالوارث قاسمیار (افغانستان- بادغیس)
کوه را با گریه از بنیاد برد
دره را با غصه با فریاد برد
عشق هرکس را که برد آزاد برد
عشق یعنی آتش و عالم درخت
شعر سروش
عبدالوارث قاسمیار
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
خرداد 23, 1402
کاش با رفتن تو تاب نبود
زندگی زمزمه ی خواب نبود
ترسی از دختر ارباب نبود
عشق بود غصه نبود آب نبود
من و تو با همه زیبا بودیم
شعر سروش
عبدالوارث قاسمیار
پاسخ
خرداد 23, 1402
بسیار زیبا
پاسخ
خرداد 23, 1402
🌺🌺🌺
پاسخ
خرداد 23, 1402
ترا عکس درون خانه باید گفت
رفیق و همدم بیگانه باید گفت
نشست و از غمت دیوانه باید گفت
و از تو قصه و افسانه باید گفت
بجای حافظ و سعدی و مولانا
شعر سروش
عبدالوارث قاسمیار
پاسخ
خرداد 23, 1402
اینجا منم کامنت می ذارم
تا به سروشی افغانی مهمانم کنی 🌹🌹
پاسخ
خرداد 24, 1402
🌺🌺🌺
پاسخ
خرداد 24, 1402
شعر سروش از جناب
عبدالوارث قاسمیار (از افغانستان – بادغیس):
دیوانه به زندان بلا باید برد
افتاده و افتاده ز پا باید برد
تا دو نفس سوی خدا باید برد
پیک دگر پر از خدا باید برد
اسباب جنون و عشق همین است هنوز
پاسخ
خرداد 24, 1402
با زجر های زنده گی ترانه می شویم
بدنام عشق بدنام زمانه می شویم
گاهی غزل گاهی فسانه می شویم
از دوست آشنا بیگانه می شویم
تنها شبیه تک ستاره های شهر
شعر سروش
عبدالوارث قاسمیار
پاسخ
خرداد 28, 1402
قاصدک!هوا هوای دلتنگی ست
امشب دوباره صدای دلتنگی ست
امشب دوباره به خانه ی دلم
دیوانه جان!نوای دلتنگی ست
آخر چه قصه یست بنام زندگی
شعر پیش رو
نمونه سروش
عبدالوارث قاسمیار
از بادغیس افغانستان
پاسخ
خرداد 29, 1402
#شعر_پیشرو
#شعر_سروش
اشکم گرفته و شبیه رود روان
بغضم شکسته و لالم از زبان
امشب نرو برای خدا بمان
می میرم از فراق تو
#قاسمیار – افغانستان
@
sherepishro
پاسخ
بستن فرم