🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سواد محو

(ثبت: 6782) مهر 11, 1397 

 

خاک
در حاشیه‌ی دریا
کمربند الماس آسمان را
سرقت کرده است
و در انکسار رنگ‌ها
خورشید،
از نفسِ مطبوعِ هر قطره آب
طلوع می کند.

درختان چنان سرسبزند و انبوه
که پرندگان را حتی
یارای عبور از لابلایشان نیست
و رودها چنان زلالند
که سرزمین‌های پوشیده از کوه
از پشت خانه‌های آجری بلند و کوتاه
نمایان است …

بهار؟
نه!
در حقیقت
یک روز تیرۀپاییزی است
و مِه، تمام نرده‌های کنارِ پ‌ ها را
در برگرفته است

اما من،
همراه دهها رنگین‌کمانِ کوچک
از قضا و قدر گذشته‌ام
تا به پنجره ی این خانه رسیدم
پنجره‌ای که نه به ساحل‌های مِه‌آلود
که به چشمانِ همیشه روشنِ تو باز می‌شود

نسیم مرطوبی گردنم را می نوازد
و قطره‌های کوچک از سر مژگانت
شانه‌ام را خیس می‌کنند

چرا صورتت را به آستینم چسبانده‌ای؟!
اشک‌هایت را پنهان نکن
که خالصانه شاعرند
و عشق را
در سوادِ محوِ سروهای«از تعلق، آزاد»
حلقه حلقه بر امواج طوفانیِ دریا
سرود می‌کنند …

اشک‌هایت را پنهان نکن
تا خاک، نفس بکشد
مژه‌ها بلرزند
و نجوای روشنشان،
پرده‌های مِه را
از میان نرده‌ها و پل‌ها
بر دَرَد …

ما از وحشتِ پیمبرانه گذشته‌ایم
تا راههای سخت، ساده شوند
و غیر ممکن ها
ممکن گردند …

برق غم را
در اشک‌های زلالت
پنهان مکن …

اول اکتبر 2018

 

 

 

 

نظرها
  1. اکبر رشنو

    مهر 11, 1397

    درود ها ، بسیار

    بر

    سرکار خانم نوری ارجمند

    سرایشی 

    باشروعی عالی

     و شرح ماوقع در اشک

    و این " اشک "  بود که  آسمانی بود

    دزدیده از نگاه و آرام و زلال 

    هزار حرف حزن و غم را  به روشنی

    نظر ها می زد

    و روی آستینم که می چکید…

    دمادم

    ردی از روشنی به آستینم می زد

    یدی در بیضا رقم می زد

    و این اشک کلیم بود

    ومهمتر اون پنجره ی باز نگاهت

    که مرا به تنفس میبرد بی هیچ قید و شرط 

    درمن میانه هزار پاییز چتربهار را

    می گسترد

    و

    دست آخر

    پایان نیک  این بو د:

    مااز وحشت پیامبرانه گذشته ایم

    تا را ه های سخت  ساده شوند

    و غیر ممکن ها

    ممکن شوند

    برق غم را

    در اشک های شادمانیت

    پنهان مکن

     این پایان د ر پارادکس عالی

    تازه آغاز ماجرای اشکهای شوق غم آلودت بود

    ویا برعکس اشکهای غم شوق آلودت

    که باسیلی صورت خود سرخ می کرد…

    دستمر یزاد

    و امتنان از این اشتراک 

    تو امان حسّ و مزه ی ملس شور ناکی

    شیرین نگاه

    آفرینان بر شما  

    و

  2. ذرودتان باد

    سپید زیبایی است…

    …پنجره ای که نه به ساحل های مه آلود 
    که به چشمان همیشه روشن تو باز می شود.

    مانا باشید

  3. مازیار نژادیان

    مهر 14, 1397

    شعر در فضائی  کهربائی است

    یک نور زرد ملایم

    که به لحاظ انرژی این رنگ در رده قدرتمند ترین رنگ ها است

    پائیز و زمستانش به کنار

    انکار در این شعر همیشه بهار است

    انگار د راین شعر زمستان و پائیزی که حاکی از خواب یا زوال باشد نیست

    و انگار که حسی نو ، عشقی نو ، حرفی  نو در زایش باشد

    نکته مبهمی در دنیای این شعر نیست

    در نهایت سادگی غنی ترین احساس را میتوانه از آن استخراج کنی

    این شعر جوششی بودنش رو نشون میده

    و به نظرم بسیار زیبا است .

    از خنده اش تا رود های زلال 

    و حتا اشکش.

    سپاس بانو نوری گرامی

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا