🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نقش شاعر کرده دیدی که به عشق است پست ، پست
و شمیم عشق هر جا عطر شاعر هست ، هست
از خم عرفان بنوشد شاعر ای ملا نخواه
تا که با پیمانه ی مذهب کنی این مست ، مست
تا ننازد آنکه دارد دست در فضل و هنر
شاعر آمد که بگوید هست روی دست ، دست
یک دو باری جستم و افتادم آخر دست عشق
آخر از سر فکر این کز او توانم جست ، جست
عقل بندی بود بر پای دل و احساس هم
بود اسیر و تا دلم از بند عقلم رست ، رست
عقل گفتش بر در بسته خوری فرهاد و او
در به روی عقل چون دل را به شیرین بست ، بست
هادی خوشبخت موشکی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
تیر 23, 1398
درود فراوان
شعرتان از نظر فرم و ساختار بیرونی تا حدود زیادی بی ایراد است و آفرینها
زبان و حال و هوای شعرتان با دقت در مسائل پیرامون و مطالعه شعر شاعران مطرح معاصر به تازگی خواهد رسید.
موفق باشید.👏👏👏
پاسخ
تیر 24, 1398
سلام و درود
بسیار زیبا
در پناه خدا 🌿👏👏👏🌿
پاسخ
تیر 24, 1398
همه دنیای فرهاد شیرین بود …پس از چه ناله میکرد از تلخی زمان
پاسخ
بستن فرم