🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شاپرک

(ثبت: 3710) فروردین 2, 1396 

‍ شاپرکی آمده تا مژده ی شادی بدهد
بر من دلخون شده از یار نمادی بدهد

رفته زمن یار، نباشد به برم شعر بیا
شاپرکی آمده دستم که مدادی بدهد

خسته شدم، گر چه درش باز ز دل بسته شدم
مرگ من از رفتن او شد، به که زادی بدهد؟

آمده خاطر به دلم زنده کند گر چه خودم
یاد ندارم که چه شد، ز چه یادی بدهد؟

خواب من از صورت زیبای نگارم شده نور
خواب برو، شعر بیا، یار که نادی بدهد

کوه بریزد اگر از دامنه سستی بشود
مرد چو کوه است اگر زن که عمادی بدهد

گردش ایام به ما بودن با او که نبود
این من بی او که فقط عمر به بادی بدهد

مرگ بیا خسته شدم بغض گلو بسته شدم
خودکشم از خود بروم بوی فسادی بدهد

بداهه

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):

نظرها
  1. طلعت خیاط پیشه

    فروردین 4, 1396

    درود بر شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا