🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
روح من از رفتنت خود را که حلق آویز کرد
حلق خود را از نبودت، بی وفا، او ریز کرد
یار من از من جدا شد رفت در دامان کس
با رقیبم شعرِ ما را بی بها ناچیز کرد
من به او گفتم که تنهایم ندارم جز تو کس
بی وفا، او رفت و خونم را به دل لبریز کرد
هی به او گفتم بیا، آرام جانم باش لیک
چون نیامد، او طنابم را به دارم تیز کرد
آنکه جانش را دلا برتر بکردم من به دل
قلب من را با رقیبم ای دلا او ریز کرد
اشک من اکنون ز چشمانم بریزد بر دلم
چونکه داروی طبم را این گدا تجویز کرد
جرم من این است دل داده ام بر جانِ او
او من بی چیز را با عشق خود ناچیز کرد
جانِ آنی می رود در عشق این خون ریز ما
شعر من را در شبی این پست جان، شبخیز کرد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
اردیبهشت 8, 1402
سلام دانیال عزیزم
شما می توانید شاعر خوبی شوید
بیشتر تلاش کنید.
در پناه خدا 🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱
پاسخ
اردیبهشت 8, 1402
درود بر شما زیبا سروده اید
موفق باشید
🌺🌸🌸🌿🌺🌸
پاسخ
اردیبهشت 8, 1402
سپاسگزارم🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم