🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شب است ودلم های وهو می کند
فراق تو را گفت وگو می کند
شب است ودلم همسفر باغم است
دراین شهردل نغمه ی ماتم است
دلم را ربودی کجا برده ای ؟
همه هستی ام را چرا برده ای؟
بیا تا درآغوش تو جا کنم
دو باره دلِ رفته، پیدا کنم
درآغوش گرمت پناهم بده
بیا فرصت یک نگاهم بده
دو زلفت کنم تارِ چنگ دلم
زنم نغمه تا حل شود مشکلم
بده لَعلِ مستت که مستم کنی
از این زاهدی می پرستم کنی
بیا با دو زلفت دو پایم ببند
بزن چنگِ عشق و تو نایم ببند
نوای تو قلبم به ساز آورد
بزن شور تا شهر ، ناز آورد
اَلا شورِ شهنازی ام ناز کن
در این پرده تو نغمه پرداز کن
بیا تا نهم سر به دامان تو
کنم جان شیرین به قربان تو
*************************************
برگزیده از کتاب مجموعه شعر”غوغای سکوت”سروده ی
قاسم یوسفی “ذوالفنون”
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بهمن 6, 1402
سلام و درود
بسیار زیباست
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
بهمن 6, 1402
سلام و درود همیشگی یار عزیز خراسانی سپاس 💐🌿🌿🌿🌷🌷🌷🌷🍃🍃👏👏👏👏👏
پاسخ
بستن فرم