🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شرقی ترین خورشید

(ثبت: 208933) اسفند 24, 1397 

آنقدر شاعرانه صدایم کردی،

آنقدر به عاطفه کیش ام دادای،

تا به لبخند مات و مبهوت

نداسر دادم ،تسلیم ام.

صدایم را بشنو

لرزش تمام کیهان

در میانش شکوفه می کند

هنگامی که می خواهم

نام کوچکت را صدا کنم،

وآنک تمام اعتبارم را به گلو یم

وام می دهم

شاید این بار بتوانم

مردانه نام ترا آواز دهم.

تو سر می گردانی

و

هزار چلیپای گیسو

به دستان شوخ باد می سپاری

تا من

به بیکران خواستن صدایت کنم.

صیدم؟ یا صیاد؟ نمی دانم.

اصلا چه فرقی می کند کدامشان باشم؟

هنگامی که تمام اسم ها و نشانه ها

تنها و تنها به تو ختم می شود؟.

از جا بر می خیزم از بیقراری خویش،

و

خواندن آغاز می کنم به شکوه،

من لبخند مشتاق سحرم

تافته بر جا پای خورشید

حوصله شیرین زمانم

بر مقدم دلتنگی

وناگاه دستانم را آئینه خویش می سازم

تا در اولین قنوت عشق

از جان خسته ، نام ترا فریاد زنم

و

شاعر شرقی ترین

خورشیدمی شوم.

 

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. فریبا نوری

    اسفند 24, 1397

    درودها
    چه قدر این شعر لطیف و زیباست به خصوص پایان شعر …

    و

    خواندن آغاز می کنم به شکوه،

    من لبخند مشتاق سحرم

    تافته بر جا پای خورشید

    حوصله شیرین زمانم

    بر مقدم دلتنگی

    وناگاه دستانم را آئینه خویش می سازم

    تا در اولین قنوت عشق

    از جان خسته ، نام ترا فریاد زنم

    و

    شاعر شرقی ترین

    خورشیدمی شوم.

    🌹🌹🌹

    • طارق خراسانی

      اسفند 24, 1397

      عشق را از کلک عاشق پیشگان آموختم

      سلام و درود

      خیلی لطیف و زیبا

      در پناه خدا

      در پناه خدا

      • مازیار نژادیان

        فروردین 17, 1398

        سپاس از حضور مهربان شما بزرگوار

        خرسندم که خواننده نظر ارجمند شما بودم🌹🌹🌹🌹

    • مازیار نژادیان

      فروردین 17, 1398

      سپاس بانو نوری ارجمند

      حضورتان همیشه باعث خرسندی و دلگرمی است

      سپاس🌹🌹🌹🌹🌹

  2. سحر جلیلی

    فروردین 1, 1398

    می دونید شعرتون شبیه به چیه؟ وقتی خواندمش یاد یه چیزی افتادم یاد یه لحظه، یاد اون لحظه که صبح زود خسته از خواب بیدار میشی و غرق در افکار خودتی که یوهو صدای بال زدن و پریدن یه کبوتر از ایوان رو میشنوی و میخندی، شعر شما مثل اون لبخند قشنگ بود و آدم رو سر ذوق می یاره اما حیف که کوتاهه، خوش به اون لحظه ای که باعث این نوشتن این شعر براتون شد

    • مازیار نژادیان

      فروردین 17, 1398

      زندگی مجموع همین لحظه ها است

      گاهی لبخند

      گاهی بغض

      گاهی ذوق و گاه اشک

      و لحظه سرودن این شعر بیشک دلتنگی را فقط قلم میتوانست بگوید

      سپاس از حضورتان🌹🌹🌹🌹

  3. حسن مصطفایی دهنوی

    فروردین 18, 1398

    سلام و درود
    بسیار زیباست🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا