🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شمشیر شعر

(ثبت: 263915) شهریور 26, 1402 
شمشیر شعر

بی نام:

به شمشیری که در شعرم نشان شیر می گیرد
همین امروز یا فردا شغال پیر می میرد

ما مردمانی از بادیه ی بدعت بودیم
که زر از زرتشت زدودیم و بر تشت رسواییمان سمع سفاهت زدیم
وبا
هر ننه قمر بد پنداری
سفره ی صمیمت پهن کردیم و
جناق مرغ شکستیم و
قلیان جهالت کشیدیم و
در چراغ مردگی
شکم الاغان علوم غریبه را با بی شهامتیمان بالا آوردیم
که زاد روی زاد ، زاد فسق کنند زبی فکری فاعلان بی فعل
تا در فردوس فاسقانه شان فنا ناپذیر باشیم و
کنار جوی عسل
احور و حورا و اعین و عینا به بغل بگیریم

خاک بر خاطرم اگر
گُل به آب دهم و ماهی از گِل بگیرم
در این گلایه بازاری
که بلوغ و نابلوغ را حلال حرامیان راه توس کرده و
کلاه کهنه ی عیارانمان را
به دست دزدها بالا زده

کاش کاوه دچار کهولت کتاب ها نمیشد
و چرم به سرنیزه ی هراس
،هیمه ی این همه بی همگی را بر می افروخت

کجاست دختری از خاندان شیلا
که با کره گی اش بهای بازو وبالای فریدون باشد و
نجابتش نجات بخش بلاد بلا

فرانک
به آبتینت قسم که آب از گلویی هیچ دریایی پایین نمیرود
تا ماهی مرام تو در چشمه ی چشم ها و رود رگهایمان رقص جنبش نکند
با پولکان هفت رنگ اورنگ اجدادی

نه خرم است دینی که خرم دینش نیست
کجاست کنیسه ی بابک
که جاویدان بن سهلی سلامش کند
به مرگ معتصم

باور کنید
در سینه های صبح
اگر شیرخورشید نباشد
خاموشی این خانه ابدیست و
جای خلوت اضداد

نه انکه شهامتم نیست که روسری از سر سوا کنم
که از بیم آنکه نشانه روند ناموسم را
رو به روسری بسته ام
در این قداره کشان تاریکی
که حتی طناب دارهم
باکره گی ام را ملعبه ی مجاهدان جبهه ی رجس و نجس میکند

غیرتت به قاب غم خشک مباد مردمان مهر
به مسلخ است مام مان
مودتی
و همتی

که حربه هاست در گلوی حوصله
به تنگ آمدیم

 

 

 

نقدها
  1. مهرداد مانا

    شهریور 26, 1402

    این همه شعر را کجای دلم جا دهم الهام ؟؟
    و چگونه می شود ، تو را و قلم تو را دوست نداشت ؟؟
    قلمی که گلوی تاریخ است و استاد رقصاندن و هماوایی واج ها ( و از این جهت خواهر شعر ماناست )
    و قلمی که هرگاه جامه ی عافیت بدراند ، ژنده پیلی خواهد شد و مهار وی دیگر از هیچ پیلبانی بر نخواهد آمد .

    در اینجا نقش اصلی را ” فرانک ” بازی می کند . زنی که مردانگی زایید و پسرش فریدون به ستم ضحاک پایان داد و تخمه ی کیانی افشاند . خوانده بودم که نشانه ی فریدون آن بود که جامه ی رزم جمشید به تنش بخورد . ( همین داستان را در مورد داوود و جامه ی رزم موسا هم سامیها دارند . ) از این رو در جایی نوشته بودم :

    اما همچنان امیدی هست
    شنیده ام فرانک از آبتین، پسری زاییده
    که پیراهن جمشید
    برازنده ی قامت اوست
    ما هم بنشینیم و لبی تر کنیم
    به یاد باران
    گناهمان هم گردن گندم !

    آوردن نام ” فرانک ” در شعر الهام نیز بی سببی نبوده است . مقارنت این نقش با آنچه در سرزمین مان می گذرد ، مقاربتی گواراست . فرانک ، فرزند یتیمش را در دامان کوه تربیت می کند ، صبوری می کند و همزمان که بانگ رستاخیز و مردم خروش کاوه ی آهنگر بلند می شود ، فریدون پسر آبتین و فرانک نیز در نقش لیدر وارد شده و کار ضحاک را تمام می کند . الهام از نام فرانک می خواهد چنین استنباط کند که دیر یا زود کاوه ها به دادخواهی ، درفش ها را علم خواهند کرد و برای عقیم نماندن انقلاب ، فریدونی لازم است که پیراهن جمشید اتفاقا تن خور او باشد .

    مورد بعدی بحث بابک است که تفکرات خسروانی داشت و اهل فارس و کورد و عرب او را ” خرمدین ” می نامیدند . که به عقیده ی امثال سهروردی ، بازگشت به کیش میترا بود و به زعم نظام الملک ، کافر و بدکیش !!
    و البته قیاس خواجه با شیخ اشراق ، خود گواه کاملی ست .
    اتفاقا پریروز یعنی پنج شنبه به الموت رفتم و به این فکر می کردم که اوضاع کشور ما نه فقط برای تغییر مدیریت ها و شیوه ها ، بلکه برای تغییر باورها نیز به شدت آماده است . الهام با آوردن نام بابک ، درست پس از فرانک قصد و منظوری رفرمی دارد که می توان از زنانگی شعرش ، از لگد زدنهایش به مفتی و محتسب ، از ستر هراسناک و اجباری موهایش ، و از پرخاشگری اش به خود تاریخ ، به نیت شاعر نزدیک شد . و این شعر درست در زمانی منتشر شده که اولا فصل انتخاب است و هرکس راهش را مشخص می کند . و دوما تمرین و تکثیر شجاعت است و برائت و بیزاری از ضحاک .

    ساده تر اعتراف کنم :
    مرا با نام کوچکم صدا کن
    یخهای تنهایی
    اینگونه آب می شوند …

    یاعلی ( آقا من دیرم شد باید برم مترو پرند 🤒🤒 . راستی دوستان دو سه شب پیش تلوزیون داشت از مترو پرند فیلم می گرفت که راه افتاده . که بنده الان اونجام و تا سه ماه دیگر هم کارهای برقی آن تمام نخواهد شد . شرایط برای عبور قطار هنوز مهیا نشده و تلوزیون زر مفت زده و معلوم نبود فیلم کجا رو‌گرفته بودند )

    • شهریور 26, 1402

      درودها بر شاعر غیور مانا

      بسیار متشکرم از همراهی و زحمتی که با همه مشغله ها و خستگی هایت برای هنر و شعر مملکتمان میکشید

  2. منتقد ادبی

    شهریور 26, 1402

    عرض درود و ادب خدمت بانو امریاس

    در طول تاریخ ادبیات هر نگرش و هر مکتبی بنا بر دلایلی به اسطوره نگریسته و از همین رو به گونه خاص و متفاوتی از آن نیز بهره برده است. مثلاً در حالی که ارجاع صریح و یا ضمنی به اسطوره و استفاده از “کهن الگوها” از ابزارهای روایی برخی گونه‌ها و مکتب های ادبی است اما سبک رئالیسم جادویی و سورئالیسم و یا رمانتیسم با بازسازی اساطیر و قرار دادن شخصیت های اصلی داستان در فضایی سورئالیستی به ارائه روایتی نمادین از اساطیر پرداخته است. البته سبک این اثر، سورئال یا رئال جادویی نیست اما پرداختنش به اسطوره وجه رمانتیک دارد و رفتارش از استحاله‌ امروزین برخوردار است. حضور پررنگ اسطوره در جوامع امروزی مبین دلهره انسان زمان زده‌ ای است که هم به نیستی و مرگ و (از همه مهمتر) هم به آزادی خویش می‌اندیشد. ترقی انسانی که در هجوم مطلق‌های شکست خورده علمی و سیاسی و… به دنبال خنکای خلسه آور روایت‌های شاعرانه بشر دیرین از رویدادهای پیرامونش است. عامل دیگر پیوند ادبیات و اسطوره البته مسأله “انتقال متنی و بینامتنی” است؛ ارتباطی که هر متن با متنهای پیش از خود دارد.
    بر این اساس حضور اسطوره را در همه‌ی متون ادبی میتوان به همین مقوله «بینامتنی» ارتباط داد. رابطه‌ی بینامتنی تصاویر اسطوره‌ ای نو و نمونه‌های پیشین توجه به اسطوره که اساساً شکل ثابتی ندارد، دارای دو مرحله متمایز است: یکی مرحله‌ای که شاعر زیر سلطه اسطوره قرار میگیرد و اسطوره را شرح میدهد و بازگو میکند، و دیگر مرحله‌یی که از آن فراتر میرود و در آن دخل تصرف میکند، یا به آن می افزاید و از آن ابزار بیانی برای شعر خود میسازد. در اینجا دیگر اسطوره به خدمت شاعر است و نه شاعر در خدمت اسطوره.

    شاعران و نویسندگان رمانتیک برای خلق معنا و فرم اثر ادبی خود به بهره گیری از اسطوره به هر دو حالت یادشده (در بیشتر موارد به حالت دوم یعنی بازتاب اسطوره همراه با تغییر و دگرگونی و حتی خلق اسطوره جدید) بسیار تمایل دارند، البته این خود از آن روست که رمانتیسم اساساً با دگرگونی، تغییر و تحول، و یا به تعبیر درست‌تر سنت شکنی همراه است.
    در قرن هیجده و نوزدهم همزمان با ورود به پگاه مدرنیته و همگام با دگرگونی کلی وضع زندگی انسان غربی یا به تعبیر صحیح‌تر انسان مدرن، شیوه‌ی اندیشیدن و نگاه به آنچه از زندگی، نگرش و باورهای انسان پیشامدرن بر میآمد به گونه‌ای در سطح کلان جامعه دچار تغییر و دگرگونی بنیادی شد. که در واقع اندیشمندان آوانگارد و از جمله هنرمندان شاعران و نویسندگان دیگر حاضر به پذیرش اصول فرسوده و جزم اندیشانه کلاسیک و پایبندی به سنت‌های پیشین نبودند و به اصلاح اساسی اندیشیدند و امروزه نیز میاندیشند.
    البته ناگفته نماند که اثر فوق بیشتر از آنکه رادیکال و آوانگارد باشد، لیبرال و ملی است. به هر حال یک نگارنده‌‌ که قلمش در جبهه‌ی دموکراتیک مینگارد، در اصل باید همواره نگاهش روبجلو باشد و نباید خیلی به عقب تکیه کند و یا تمام نیرویش را صرف تاریخ و اسطوره کند، زیرا تجربه نشان داده که تفکرات بازگشتی، برگشتی (نگاه به حال و آینده) ندارند و فرو میریزند.
    به زعم بنده اسطوره‌های امروز نسل بیدار نوجوان و جوان ما هستند که زنده اند حتی اگر نفس نکشند.

    با آرزوی موفقیت🌹

نظرها 12 
  1. سلیم حمادی

    شهریور 26, 1402

    بانوی دلاورالهام امیریاس
    باید برای شما و قلمتان سرتعظیم فرود آورم . عجب شعر پرحماسه ای سرودی شیر زن . چقدر این شعر حرف داشت چقدر درد داشت وچقدر به دلم نشست

    بی شک بااین شعر بنده رو در زمره ی طرفداران خود قرار دادید

    سربلند باشید،🌹🌹🌹

    • شهریور 26, 1402

      درودها گرانقدر

      سربلند باشید در سرزمینمان

      • شهریور 26, 1402

        درودها گرامی مهربان
        سربلند باد مردمان سرزمینمان ایران

  2. مینا .تمدن خواه

    شهریور 26, 1402

    درود بر شما نازنین بانوی شعر و ادب
    بسیارعالی و قابل تامل
    دستمریزاد
    🌹🌹🌹

    • شهریور 26, 1402

      درودها خواهر نازنین و محترمم
      سپاس از همراهی و زیبایی حضورتان

  3. س ن روشن

    شهریور 26, 1402

    نام بابک همیشه وهرجا،،
    مقدس است،
    واسطوره های ایرانی تاابدباقلبهاپیونددارند،،
    وستیزبااهریمن وآیین ناپاکش،
    ومهرایزدی جاریست دررگهایی که هرازگاهی بریده میشوند،
    همچون بابک.
    شعری متین وآزادوبااصالت سرودید،🌳🌳🌳👏👏👏

    • شهریور 26, 1402

      درود و سپاس مرا بپذیرد

  4. طارق خراسانی

    شهریور 26, 1402

    سلام و درود

    به وبسایت شعر پاک خوش آمدید
    چه پر شور !
    چه زیبا !
    آفرین
    پاک با شما سر به خورشید می ساید

    در پناه خدا 🌿👏👏👌👏👏👍🌹🌿

    • شهریور 26, 1402

      سپاس از لطف نگاه مهربان استاد طارق خراسانی گرانمهر

  5. سینا دژآگه

    شهریور 26, 1402

    سلام و عرض ادب بانو امریاس ارجمند
    شعر طوفانی‌ای بود! درود بر صلابت قلمتان
    خوشحالم که در جمع پاک هستید و برایتان بهترین‌ها را آرزومندم.
    زنده باشید🌸🌺🌺🌺

    • شهریور 26, 1402

      درودها بر شما شاعر گرامی
      منهم خرسندم از بودن کنار خوبان

  6. بابک اخوان

    شهریور 28, 1402

    درود ها بانو امریاس بزرگوار
    زنده باد میاموزم از قلمتان
    شاد باشید🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا