🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آرام
آرام
دو دست بالا
کتابی بر سر
یک پای بر زمین ؛
انزوا
همیشه ،
جریمه ایست تکراری ؛
غبار از عرض کلاس برداشته ام
زهدان مه گرفته را
در وزش قاصدکی نو رسته
باریدم ،
تا فرداهایم
بی آنکه زاده شوند
به لالای کور نیمکتها
عادت نکنند؛
شکنجه بود
تبخیر پروانه هایی،
که بر برگهای نازک من
آرمیده بودند،
آه…..که رطوبت این خطوط،
هرگز
دهانشان را
به کفر باز نکرد ؛
سربلند
با لبخندی
سوار بر مدار امید
از کابوسی رهیده ام،
که نطفه
در پنجره هایی پوسیده داشت ،
دیگر
جام ترک خورده ام
از لحظه های درنگ و تپش بیخبری
سرخ
نخواهد شد،
من
شمعی باران خورده ام
که فقط
در آغوش ابدیتی پر نور
آب خواهم شد،
آرام ایستاده ام،
آرام
آرام
#مستانه _دادگر
#ماهور
97/2/22
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم