🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شهر تب دار است
زخم° ناکار است و درمانی نمی جوید کسی
عهد دشوار است و پیمانی نمی جوید کسی
عشق گم گشت و محبت کیمیایی تازه شد
چشم بیدار است و سامانی نمی جوید کسی
رفت بر باد و هوا اندیشه های راستین
کفر سرشار است و ایمانی نمی جوید کسی
صبح در بند شب و شب بی قرار از روزگار
درد بسیار است و جز نانی نمی جوید کسی
جاده تا هر جا که رو آری غبار است و غبار
خار جرّار است و گلدانی نمی جوید کسی
نیست از چنگال غارت ایمن و راحت جهان
گرگ طرار است و چوپانی نمی جوید کسی
شوق از اقصای گیتی بار خود را بسته است
شهر تب دار است و تاوانی نمی جوید کسی
عدل گر باشد چپاول خوار و رسوا می شود
دست در کار است و پایانی نمی جوید کسی
گفت معصومی دلت را خوش بدین دفتر مکن
شعر بسیار است و دیوانی نمی جوید کسی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
مرداد 25, 1399
با سلام و درود خدمت آقای معصومی عزیز
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نیست از چنگال غارت ایمن و راحت جهان
گرگ طرار است و چوپانی نمی جوید کسی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم