🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 صید مسرور

(ثبت: 250002) مرداد 20, 1401 

 

جان فدای روی و بوی و خوی و رد گام تو
بین سمند سرکش و وحشی نفسـم رام تو

چون نسیم صبح فرودین وزیدی بر دلم
بوستان شــد سینه ام از برکت اقدام تو

روضهء رضوان کنون در سینهء لوت منست
گو به زاهد منهزم شد در دلــــم اصنام تو

از پس هر منظری اینک عیان بینم رخت
هر گلی موسوم شد دارد نشان از نام تو

مذهبم عشق است و دینم عاشقی با حکم یار
حوزه و مفتیِّ آن محـــــــــروم ازاحکام تو

زاهد بیچاره اما؛ گـــــــم شده در راه کج
قبله اش از کعبه چرخیده کنون بر شام تو

قبلهء راضیست امـــــا در چلیپا زلف تو
صید مسروری اسیر موی مشکین فام تو

نیم بسمل میشود این مرغ اگر گردد رها
آهوی جان می چرد آسوده تحت نام تو.

سیدرضاموسوی راضی
بحر ؛ رمل مثمن محذوف

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا