🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دلم در باورم گم می کند دستان ِ تدبیرم
و من سر در گریبان از تلاطم های تقدیرم
کجا باید نشستن وقت ِ دلتنگی نمیدانم
غبار آلوده می بینم تمام ِ قاب ِ تصویرم
سکوتی منجمد پُرکرده این احساس ِجاری را
هراسان میشوم اما در این دریا سرازیرم
پرستوها همه مثل ِ کبوتر ها سفر رفتند
منم تنهاترین تنها بریده نای تکبیرم
چه می شد بشکند آهی دعای ختم ِ باران را
و جاری درعطش سازد سراسر بغض ِدرگیرم
هَلا ای آسمان با من در این طوفان مدارا کن
که در طغیان ِ تنهایی بریده نای تکبیرم
طلا در جستجوهایش هوایی تازه می خواهد
بهاران می سراید گل ، گلاب از خانه می گیرم
طلعت خیاط پیشه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
فروردین 11, 1396
دلم درباورم گم می کنددستان تدبیرم
ومن سردرگریبان ازتلاطم های تقدیرم
درودبرشمابانوخیاط پیشه عزیز….
دلنشین وزیباست…….
پاسخ
فروردین 13, 1396
ممنونم از حضور پر مهرتان
پاسخ
بستن فرم