🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دیدی برایت کرده ام دل را چراغانی
گسترده ام در بزم ِ تو شور ِغزلخوانی
دیدی برای دیدنت مشتاق و بی تابم
تب کرده ام هرلحظه از این عشق ِطوفانی
رفتی سفر بی گفتگو حتی نپرسیدی
بامن چه هر شب میکنداین بغض پنهانی
یک آسمان منجمد یک ابر ِ سنگین دل
هر دم ندیم من شده برفی و بارانی
دنیای من بی تو سراسر درد و بیماریست
هی می زند ریشه شب ِ سرد زمستانی
دنبال ِ یک آیینه ام اما نمی بینم
یک روزنی در سقف ِ احساسات ِ زندانی
در آسمان ذهن ِ من خورشید رخشانی
هستی طلا در قلب من این را نمی دانی
طلعت خیاط پیشه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):
فروردین 26, 1403
درود بر بانو خیاط پیشه ی عزیز و بزرگوار
بسیار زیبا سروده اید.
دستمریزاد
شاد و سلامت باشید.👏👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 26, 1403
سلام و درود بر شاعر گرامی پاک
غزلی عاشقانه و بسیار دلنشین است
لذت بردم
درپناه خدا🌹
پاسخ
فروردین 26, 1403
درود بانو خیاط پیشه…
دستمریزاد…
طبعتان همیشه جوشان👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 27, 1403
درود خانم خیاط پیشه
زیباست
ان شاء الله همیشه شاد و سلامت باشید 🌷🌷
پاسخ
فروردین 27, 1403
دنبال ِ یک آیینه ام اما نمی بینم
یک روزنی در سقف ِ احساسات ِ زندانی
درود بر شما
خیلی زیباست🌿
پاسخ
فروردین 29, 1403
دستتان طلا ، طلعت خانم
و سال نو نیز بر شما خجسته
پاسخ
فروردین 29, 1403
درود سرکار خانم خیاط پیشه گرامی
زیباست و دلنشین
پاینده باشید
🌺🌺🌺👏👏👏
پاسخ
بستن فرم