🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از کتاب طنز تلخِ شیرین
داشت بازي، تيم ملّي، ديشب و
ميشدم از بازياش گرم تب و
حالتم پر بود از بيم و اميد
مثل پنكه، پلكهايم ميپريد
خوب يادم نيست با مالديو بود
يا كه با برزيل مثل ديو بود
يا كه با تيمي دگر، شايد غنا
يا كره يا سوريه يا زامبيا
خوب يادم نيست نام كشورش
داشتم قبلاً گمانم از بَرَش
بگذريم؛ امّا كمي باحال بود
بازي پر جذبهي فوتبال بود
فوتبالي بود خيلي ديدني
خاطراتش شد برايم چيدني
من پر از تشويش و تشويقي عجيب
ميشمردم لحظهها را بيشكيب
حالتم جدّيّ و حتّي بيقرار
يا كه شايد تا حدودي خندهدار
چند كيلو تخمه با ما، يار بود
گرميِ ديدارِ آن ديدار بود
يك به يك، هم تخمه و هم پوستش
ميگرفت از نقشِ قالي، دوستش
فرش، قبلاً نقشي از گل داشت و
پوست هاي تخمه بعدش كاشت و
داد زد خانم: چه شد گلهاي فرش؟
«گل» شنيدم. رفت فريادم به عرش
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
تیر 27, 1398
سلام و درود
طنز زیبایی ست
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
تیر 28, 1398
سلام و درود و سپاس🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐
پاسخ
تیر 27, 1398
سلام استاد رضاپور عزیز.
زیبا و دلنشین و شیرین است .مثل همه آثارتان.
بمانید
پاسخ
تیر 28, 1398
سلام و فراوان سپاس، استاد زمانیان ارجمند🌹🌹
پاسخ
بستن فرم