🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سحر شد در زمان آهنگ ِ هو هوی جنون جاریست
ستیزی بی امان در سایه ساری بی ستون جاریست
بهم پیوسته دستانی که می جوشد ز گندابی
بگرد ِ محور ِ سبزی هلالی لاله گون جاریست
چه خواهد شد در این طوفان ِ نامردی معاذالله
خروشان برق شمشیری به سروی درسکون جاریست
دلم گُر می زند در پشت ِ دیواری غبار آلود
هزاران کهکشان در مسلخی آینه گون جاریست
و من در آخرین تکبیر ِ مولایم چه می بینم
قنوتِ اشک ِپنهانی که در امواج ِ خون جاریست
طلا ، در مرز ِ بیداری تکلم با دلم کردی
علی گرکشته شد امشب صدایش در قرون جاریست
طلعت خیاط پیشه (طلای کرمانی)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
خرداد 23, 1396
سلام مهرآفرین بانو شاعر ارزنده و گرامیم
بسیار زیبا
دست مریزاد ارجمند
پاسخ
بستن فرم