🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 عاشقی مرد راه می خواهد،دو نفر با سلاح گرم جگر!

(ثبت: 6865) مهر 23, 1397 

همه گفتند بی خیالش باش،کم شد از گرد روی ماهت شر…

نگشایی تو را به جان خودت، پس از این سمت هر سیه مو در

با همانی که داشتی خوش باش،زندگی مثل ابر باران است

تا به جنبی گرفته ومانده ،

روز بعدی فقط زمینی تر…

تحفه ی عاشقی است چشمی کور، و دو گوش کری که میفهمد

عاشق سینه چاک بعد از کات،

در توهم چقدر خورده شکر

گر چه در سر زمین ما مفت است،حرف زیبا و عاشقانه ولی

عاشقی مرد راه می خواهد،دو نفر با سلاح گرمِ جگر…

بی خیال هرآنچه بود و گذشت،قابل اعتماد دیگر نیست 

آنکه در پای اولین طوفان

بی خیالت شده نهاده سپر

  

باید از دل گذشت جایی که،آخرین اولویتش باشی

قبل از آنی که بشنوی یکروز،

همه ی وعده ها از این پس پر…

خواستم تا که از سرم برود،خاطرات  قشنگمان اما

به خداوندی خدا که نشد،خاطرت پاک بعد مشق سفر

سرزنش بعد رفتنت شده است،اولین کار آشنایانم

من شکستم بدون تو اما

راستی از خودت بگو چه خبر…؟

#محمد_جواد_منوچهری

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):