🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در دل ِ وسوسه ام شوق ِ کسی بود ، نبود
غیر ِ تو با من و دل هم نفسی بود ، نبود
سایه ی زمزمه ات بر لب ِ من می لغزید
فاصله بین من و سایه ی بسی بود ، نبود
حس ِ تو در نفسم بوی شکفتن می داد
قبله ی حاجت ِ من جز تو کسی بود ، نبود
سجده ی نافله ام شرم ِ نگفتن دارم
چون دل ِ عاشق ِ من ملتمسی بود نبود
با دلی خسته دگر فرصت ِپروازی نیست
از ازل قسمت ِ من جز قفسی بود نبود
پیچک ِسبز ِدلم خاک ِ درت می بوسید
چون طلا درگذرت خوار وخسی بود نبود؟
طلعت خیاط پیشه(طلای کرمانی)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم