🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عشق روزی بی خبر با قصد غارت می رسد
قلچماقی با نقابی از لطافت می رسد
لطفعلی_تنهایی ما_می شود پر پر، سپس
عاشقی_ آغا محمد خان_ به قدرت می رسد
عاشقی چاقوی تیزی به عسل آغشته است
اولش شیرینی و بعدش جراحت می رسد
عاشقی یعنی که تنهاتر شدن با دیگری
آدم دلداده از غربت به غربت می رسد
درد تنهایی یکی و درد دل دادن هزار
چون که بعد رفتنش هر دم مصیبت می رسد
یک پلان شیرینی است و مابقی اش تلخی است
بعد از آن سریال غم قسمت به قسمت می رسد
آخر قصه ثریا سهم مردم می شود
شهریارا عاشقی زورش به ثروت می رسد؟
عشق مال سفره ی خالی و دست بسته نیست
عاشقی با جیب خالی بد به نفرت می رسد
رسم دنیا بر رسیدن نیست… آه این را بفهم
سیب سرخ عاشقی آخر به آفت می رسد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
آبان 14, 1399
سلیس و روان می نویسید
دستمریزاد👏👏👏👏👏
پاسخ
آبان 14, 1399
سلام ودرود بسیار دارم زیبا بود بزرگوار🌹🙏🍃🌿💐
پاسخ
آبان 14, 1399
درود بر شما
مرحبااااا
عالی سرودید جناب گلشن عزیز
لذت بردم
💐💐💐
پاسخ
آبان 14, 1399
درودها 👌👌👌👏👏👏👏🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 19, 1399
بسیار زیباست🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم