🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قصه عشق

(ثبت: 233192) آبان 14, 1399 

 

عشق روزی بی خبر با قصد غارت می رسد
قلچماقی با نقابی از لطافت می رسد

لطفعلی_تنهایی ما_می شود پر پر، سپس
عاشقی_ آغا محمد خان_ به قدرت می رسد

عاشقی چاقوی تیزی به عسل آغشته است
اولش شیرینی و بعدش جراحت می رسد

عاشقی یعنی که تنهاتر شدن با دیگری
آدم دلداده از غربت به غربت می رسد

درد تنهایی یکی و درد دل دادن هزار
چون که بعد رفتنش هر دم مصیبت می رسد

یک پلان شیرینی است و مابقی اش تلخی است
بعد از آن سریال غم قسمت به قسمت می رسد

آخر قصه ثریا سهم مردم می شود
شهریارا عاشقی زورش به ثروت می رسد؟

عشق مال سفره ی خالی و دست بسته نیست
عاشقی با جیب خالی بد به نفرت می رسد

رسم دنیا بر رسیدن نیست… آه این را بفهم
سیب سرخ عاشقی آخر به آفت می رسد

 

 

 

 

نظرها
  1. کاوه ایزدیار

    آبان 14, 1399

    سلیس و روان می نویسید
    دستمریزاد👏👏👏👏👏

  2. موسی عباسی مقدم

    آبان 14, 1399

    سلام ودرود بسیار دارم زیبا بود بزرگوار🌹🙏🍃🌿💐

  3. جواد مهدی پور

    آبان 14, 1399

    درود بر شما

    مرحبااااا

    عالی سرودید جناب گلشن عزیز

    لذت بردم
    💐💐💐

  4. سحر فرجی

    آبان 14, 1399

    درودها 👌👌👌👏👏👏👏🌹🌹🌹

  5. مازیار نژادیان

    آبان 19, 1399

    بسیار زیباست🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا