🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در پشت نقاب شب،
تیکتاکساعت
ملحفه ایسپید
وتختی کنارپنجره
ومرور یک رویا
تک فشنگ،اسحله ی دیوار
غم پنهانی چشم هایش
و سکوتی که از زبان جاری شد
صدای ماشه ی کشیده شده
و
دست هایی سرد
و
جسمی به تنگ آمده
ذهنی الوده به عصیان
و
روحی مملو پریشانی
زبانی که لکنت گرفت
و طغیان دردی در مخ
لب هایی که بسته شد
وقلب یک، لحضه ایستاد
سرنوشت پایان یافت
وتنها
یک ماشه بجاماند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم